اگر درجا نکشتمش به این علت بود که نه چماق داشتم نه طناب

اگر درجا نکشتمش به این علت بود که نه چماق داشتم نه طناب، نه تپانچه دستم بود نه خنجر، اما نگاهی که به او انداختم، اگر قادر به کشتن بود، همه‌ی حرف‌هاش را تلافی می‌کرد. یکی از خطاهای خلقت این است که فقط دست و دندان را سلاح تهاجمی آدم کرده و پا را وسیله‌ای برای فرار یا دفاع. برای اولی، همان چشم کافی است، یک حرکت ناچیز چشم دشمن یا رقیب را درجا خشک می‌کند یا به خاک می‌اندازد، در یک آن انتقام می‌گیرد و در عین حال این امتیاز را دارد که برای اغفال عدالت، همین چشم‌های خیره‌کُش یکباره سرشار از ترحم می‌شود، و بلافاصله برای قربانی اشک می‌ریزد.

کاسمورو – ماشادو د آسیس
دیدگاه ها (۰)

زشتی و زیبایی مهم نیست..با کسی وقت بگذرونید که‌ پشتتون گرم‌ب...

دیدی /:دلتنگ‌شوی کار ز دستت نیاید

شوخوف با خود اندیشید پول راحت هیچ ارزشی ندارد، احساس نمی‌کنی...

تو خیلی عوض شدی، پیش‌ترها ذهن روشنی داشتی، ولی حالا کندذهن ش...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط