عشق خونین

《 عشق خونین 》
پارت ۵۲

جیمین بدونه هیچ توجهی به ات از کنارش رد شد انگار نه انگار اینجا آدم ایستاده بود تا میخواست از پله ها پایین بره ات با بغض گفت
ات : یعنی برات ایقدر بی ارزشم که منو مثل هیچی حساب کردی
جیمین با چهره سرد و بی روح اش ایستاده بود موهای بلند و مشکیش رو چشم هایش بود بدونه اینکه حرفی بزنه سمته اشپر‌خونه رفت ... ات با بغض تو گلوش سمته اشپر‌خونه قدمی برداشت ولی دوباره منصرف شد پس سمته اتاقش رفت  ....
           ________________

صبح قبل از اینکه همه بیدار بشن ات از اتاقش خارج شد و سمته در رفت هر روز صبح زود به زود می‌رفت  سره کارش هنوزم به دنبال اون در میگشت سوار ماشین شد دیگه نمیخواست سرنوشت اش را ول کنه پس تصمیم گرفت امروز نره
از ماشین دوباره پیاده شد و سمته عمارت رفت ...
تقی به در سوی جانگ زد
ات : پاشو جانگ زود باش دیگه ..
سوی جانگ با صدا خوابالو گفت
سوی جانگ: باشه ...
سمته در اتاق سویون رفت تقی به در زد
ات: خانم سویون پاشو دیگه دیرت میشه
سویون: موهام رو میبندم میام
سمته اتاق جیمین رفت و مثل سابق ایستاده تقی به در زد و با نفس آهسته گفت
ات  : جیمین جان پاشو عزیزم معلمت میاد
هیچ صدایی نشنید آب دهنش را قورت داد و دباره با ذوق گفت
ات : کیوتی عزیزم بیدار شو دیگه ..
بازم هیچ صدایی نشنید با نا امیدی از جلو در رفت کنار و صدا باز شدن در بود یعنی .. که زود نگاهش  را به در دوخت و منتظر ماند ولی
ات: این صدا باز شدن در نبود این صدا قفل شدن در بود
سمته سالن رفت و سمته در رفت و از سالن خارج شد ...
           ____________

برایه جیمین چی سخت بود اینکه اون شب یونگی میخواست یارش را ازش بگیره یا اینکه چیزه دیگی بود ...
رو تخت دراز کشیده بود و نفس های عميقي کشید ... دلش خواست دوش آب سرد بگیره ولی .. حوصله اون رو هم نداشت .. پس با خسته گی از اتاقش خارج شد سمته اشپر‌خونه رفت و گفت
جیمین : خاله بهم آب میدی
اجوما : چشم پسرم
با لیوان به دست سمته جیمین رفت و لیوان آب را بهش داد ...
اجوما : گرسنه نیستی
جیمین : نه
اجوما : اینقدر خودت رو اتاق حپس نکن پسرم برو بیرون بگرد کافه برو ورزشگاه برو و با دوستات
دیدگاه ها (۴)

《 عشق خونین  》پارت ۵۳اجوما : ایقدر خودت رو اتاق حفظ نکن پسرم...

《 عشق خونین 》پارت ۵۴تقی به در زد و وارد اتاق شد جیمین را دید...

《 عشق خونین 》پارت ۵۱ درست یک روز از اون شب میگذره و جیمین در...

《 عشق خونین 》پارت ۵۰بلندش کنه جیمین با زوره خودش هولش داد که...

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

رمان ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط