امشب

#امشب...
امشب که به خوابم آمدی
تن پوشت طنازی شبانه رویا باشد و لبانت آغشته به
اسطوره های کهن …
کتاب هایم ،جانماز مادرم ،شعر هایم
و احوال خودمانی عمویم
رقصان همراهت کن
بندر که رسیدی،
سراغم را بگیر …
نشانم همانجاست که دیریست نیامده ای…
همان جا که تمام ثانیه های نبودنت
رعشه آور بود…
و من
در بزنگاه های تاریخی
در کتاب ها ونقشه ها
در میکده ها و کلیساها
جستجو کرده بودمت…
من بندرم،لب دریا…
امشب برای دیدنت به دریا خواهم زد…

#استان_هرمزگان #بندر خمیر #جنگل حَرا
دیدگاه ها (۱)

#مرا_بشناس...هر چه دلت می خواهدبگومن همینمسادهمثلِ کاغذی بی ...

#ناخدای_خسته...صدای قهقهه ام ...میان همهمه و ازدحام ناپدید ش...

#پدرها_مادرها...شکوفه در شکوفه هاشکوه در شکوهسپیده در سپیده ...

#‌زرتشنامه...حیوانی در من خفته استحیوانی به هیئت انسانیدر من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط