چند شاتی جونگکوک🍷🫦
چند شاتی جونگکوک🍷🫦
نویسنده: ویکتوریا
part1
با صدای عصبی و دورگه زمزمه کرد
jk: خفه شو... اون دختر فقط همکار منه
درحالی که دختر رو به دیوار میچسبونه
y/n: همکار؟ هه ..چه همکاری جالبی که همکارت داره بغلت میکنه.. نه؟
jk: خفه شو دوست داشت بغلم کنه به تو هیچ ربطی نداره.. میفهمی؟
y/n: چی؟ من ۱ ماه هست بغلت نکردم. چرا؟ چون جنابعالی فقط داری کار میکنی و پیش اون هرزه ای...
جونگکوک از این حرف عصبی شد و محکم سیلی به صورت دخترک زد که باعث شد لب دختر خون بیاد
y/n: چ..چی کار میکنی؟ .. ناراحت شدی گفتم هرزه ها؟
jk: هرزه تویی.. نه اون.. هرزه تویی که همه رو مثل خودت میبینی
دختر تو شوک بود. باورش نمیشد پسری که عاشقانه همدیگه رو میپرستیدن اینطوری با اون صحبت کنه و با این القاب زشت صدا بزنه
y/n: ج..جونگکوک من فقط.. من فقط گفتم اون حق نداره بغلت کنه..
jk: پس چطور تو حق داری؟
y/n: بفهم عوضی من زنتم
دختر با عصبانیت ، فریاد و گریه گفت*
jk: برام مهم نیست که زنمی.. چرا نمیفهمی اون فقط همکار منه
y/n: کدوم مردی به خاطر همکارش، زنش رو کتک میزنه؟
پسر عصبانیتش بیشتر شد و دندون هاش رو روی هم سایید ک دستش رو بلند کرد و شروع کرد به کتک زدن دختر ...
دختز فقط گریه میکرد..
نویسنده: ویکتوریا
part1
با صدای عصبی و دورگه زمزمه کرد
jk: خفه شو... اون دختر فقط همکار منه
درحالی که دختر رو به دیوار میچسبونه
y/n: همکار؟ هه ..چه همکاری جالبی که همکارت داره بغلت میکنه.. نه؟
jk: خفه شو دوست داشت بغلم کنه به تو هیچ ربطی نداره.. میفهمی؟
y/n: چی؟ من ۱ ماه هست بغلت نکردم. چرا؟ چون جنابعالی فقط داری کار میکنی و پیش اون هرزه ای...
جونگکوک از این حرف عصبی شد و محکم سیلی به صورت دخترک زد که باعث شد لب دختر خون بیاد
y/n: چ..چی کار میکنی؟ .. ناراحت شدی گفتم هرزه ها؟
jk: هرزه تویی.. نه اون.. هرزه تویی که همه رو مثل خودت میبینی
دختر تو شوک بود. باورش نمیشد پسری که عاشقانه همدیگه رو میپرستیدن اینطوری با اون صحبت کنه و با این القاب زشت صدا بزنه
y/n: ج..جونگکوک من فقط.. من فقط گفتم اون حق نداره بغلت کنه..
jk: پس چطور تو حق داری؟
y/n: بفهم عوضی من زنتم
دختر با عصبانیت ، فریاد و گریه گفت*
jk: برام مهم نیست که زنمی.. چرا نمیفهمی اون فقط همکار منه
y/n: کدوم مردی به خاطر همکارش، زنش رو کتک میزنه؟
پسر عصبانیتش بیشتر شد و دندون هاش رو روی هم سایید ک دستش رو بلند کرد و شروع کرد به کتک زدن دختر ...
دختز فقط گریه میکرد..
۱.۶k
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.