عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۹۳
*چند روز بعد*
توی این چند روز از ناگویا حرکت کردیم و تقریبا بیشتر ازیک هفته از آغاز سفرمون گذشته و به شهر های کیوتو ، اوساکا، کوبه و هیروشیما رفتیم و الان توی راه مقصد بعدی مون یعنی فوکوئوکا هستیم و تقریبا یک ساعت دیگه می رسیدیم
ویو دازای
این چند روزی که با چویا به مسافرت اومدم خیلی خوش گذشت. قراره دو روز توی فوکوئوکا بمونیم و بعدش به کاگوشیما بریم. چویا کنارم نشسته بود و مانگا میخوند که خمیازه ای کشید.
دازای: میخوای برو بخواب
چویا: تو کاری که نداری؟
دازای: نه
چویا: باشه، هر موقع رسیدیم بیدارم کن
دازای: باشه
چویا رفت که بخوابه و منم به رانندگیم ادامه دادم.
بعد از یک ساعت به فوکوئوکا رسیدیم ، جایی پارک کردم و خسته بودم ، در رو چک کردم که قفل باشه و پرده ها رو کشیدیم و رفتم و کنار چویا خوابیدم
ویو چویا
از خواب بیدار شدم و خواستم بلند شم که دیدم توی بغل دازایم. آروم طوری که دازای بیدار نشه از بغلش اومدم بیرون . لباسام رو عوض کردم و از کمپر اومدم بیرون تا هوایی عوض کنم. چون دازای خواب بود تصمیم گرفتم یه خورده قدم بزنم و همونجا هم چندتا خوراکی بگیرم. وارد کمپر شدم ، کارت دازای و چاقو پروانه ای رو محض احتیاط برداشتم . از کمپر اومدم بیرون و به سمت نزدیک ترین فروشگاه حرکت کردم. خرید هارو حساب کردم ، از بین خوراکی ها یدونه بستنی برداشتم و همینطور که به سمت کمپر میرفتم بستنی رو هم میخوردم
پارت ۹۳
*چند روز بعد*
توی این چند روز از ناگویا حرکت کردیم و تقریبا بیشتر ازیک هفته از آغاز سفرمون گذشته و به شهر های کیوتو ، اوساکا، کوبه و هیروشیما رفتیم و الان توی راه مقصد بعدی مون یعنی فوکوئوکا هستیم و تقریبا یک ساعت دیگه می رسیدیم
ویو دازای
این چند روزی که با چویا به مسافرت اومدم خیلی خوش گذشت. قراره دو روز توی فوکوئوکا بمونیم و بعدش به کاگوشیما بریم. چویا کنارم نشسته بود و مانگا میخوند که خمیازه ای کشید.
دازای: میخوای برو بخواب
چویا: تو کاری که نداری؟
دازای: نه
چویا: باشه، هر موقع رسیدیم بیدارم کن
دازای: باشه
چویا رفت که بخوابه و منم به رانندگیم ادامه دادم.
بعد از یک ساعت به فوکوئوکا رسیدیم ، جایی پارک کردم و خسته بودم ، در رو چک کردم که قفل باشه و پرده ها رو کشیدیم و رفتم و کنار چویا خوابیدم
ویو چویا
از خواب بیدار شدم و خواستم بلند شم که دیدم توی بغل دازایم. آروم طوری که دازای بیدار نشه از بغلش اومدم بیرون . لباسام رو عوض کردم و از کمپر اومدم بیرون تا هوایی عوض کنم. چون دازای خواب بود تصمیم گرفتم یه خورده قدم بزنم و همونجا هم چندتا خوراکی بگیرم. وارد کمپر شدم ، کارت دازای و چاقو پروانه ای رو محض احتیاط برداشتم . از کمپر اومدم بیرون و به سمت نزدیک ترین فروشگاه حرکت کردم. خرید هارو حساب کردم ، از بین خوراکی ها یدونه بستنی برداشتم و همینطور که به سمت کمپر میرفتم بستنی رو هم میخوردم
- ۲.۱k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط