بارها میوه ی ممنوعه تعارف شد و من

بارها میوه ی ممنوعه تعارف شد و من
یادِ چشمانِ تو وُ سیبِ لبت افتادم

مطمٸن باش تو "حوا"یی و من "آدم"ِ تو
"من از آن روز که در بند توام آزادم"

#آرش_مهدی_پور
+​
دیدگاه ها (۱)

ای دلیل نفسم ، بی تو دلم غم داردبعد چشمان تو این شعر هِ...

دوستان و همراهان ارجمند و گرامیدعوتید به حضور در کانال حرف د...

ناز اگر نازِ تو باشد که به جان می خَرَمَشپیشِ چشمِ همه یِ خَ...

من از تکرار بیزارم ولی تکرار تـــــو زیباستنوازش های دستانت ...

تو شاید ًمن ولی از یاد تو غفلت نمی‌کردم برای دوستی با غیر تو...

چند روز بعدَ از اینکه احساسِ پوچی و پوکی میکردم چند خط کتاب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط