گمشده در قلبم
گمشده در قلبم
پارت۱
از دید کیوکا
چقد اکازا سرسختهه لعنتی!
وقتی پرت شدیم داخل قلعه بینهایت شیاطین،من و مویچیرو سان،باهم درمقابل اکازا افتادیم.من از تنفس آب و مه استفاده میکردم و مویچیرو سان از مه.قبلا تسوگوکوی مویچیرو سان و رنگوکو سان بودم برای همینم به تنفس اب،مه و شعله تسلط داشتم.از هر سه تنفس استفاده میکردم و هینوکامی کاگورا رو از کامادو یاد گرفته بودم.من کاراگوکه کیوکا،یه هاشیرا۱۴ساله هستم که به سه سبک تنفس مسلطه.
اکازا حتی قدرتش کمتر که نمیشد هیچی،بلکه بیشتر هم میشد.مدت زیادی بود که داشتیم مبارزه میکردیم و هردومون خسته شده بودیم.مویچیرو سان یهو،صدای عجیبی از خودش درآورد:دِهَع!(خون بالا میاره)نمیتونستم،در شرایطی نبودم که سر برگردونم.ولی متوجه شدم که بدجوری آسیب دیده و خون زیادی داره از دست میده.خشم، از اعماق وجودم مثل شعله های آتش زبانه میکشید.یه غرش از سر عصبانیت و واکنشی که به اراده ی خودم نبود:تنفس آب و اتش،فرم هشتم،اب و آتش رقصان!
آب و آتش قاطی بودن و حرارت سوزاننده ای داشتن.سعی کردم سرش رو بزنم اما جاخالی داد و به شونش خورد.روی دوپا فرود اومدم و فرم بعدی رو اجرا کردم:تنفس مه،فرم چهارم،جریان ابر و مه پراکنده!
همه جا رو مه گرفت و دیگه بهم دید نداشت.تا میتونستم داخل مه صداهای مبهم ایجاد میکردم و اطرافش میدویدم تا گیجش کنم.بعد از چند دور چرخیدن،دقیقا از پشتش پریدم و با فرم پنجم تنفس اب،سرشو زدم:چرخ آب!
سرش افتاد و منم تازه،یادم اومد که نفس بکشم.انگار ازونموقع نفس نمیکشیدم.چشمم به مویچیرو افتاد.
پارت۱
از دید کیوکا
چقد اکازا سرسختهه لعنتی!
وقتی پرت شدیم داخل قلعه بینهایت شیاطین،من و مویچیرو سان،باهم درمقابل اکازا افتادیم.من از تنفس آب و مه استفاده میکردم و مویچیرو سان از مه.قبلا تسوگوکوی مویچیرو سان و رنگوکو سان بودم برای همینم به تنفس اب،مه و شعله تسلط داشتم.از هر سه تنفس استفاده میکردم و هینوکامی کاگورا رو از کامادو یاد گرفته بودم.من کاراگوکه کیوکا،یه هاشیرا۱۴ساله هستم که به سه سبک تنفس مسلطه.
اکازا حتی قدرتش کمتر که نمیشد هیچی،بلکه بیشتر هم میشد.مدت زیادی بود که داشتیم مبارزه میکردیم و هردومون خسته شده بودیم.مویچیرو سان یهو،صدای عجیبی از خودش درآورد:دِهَع!(خون بالا میاره)نمیتونستم،در شرایطی نبودم که سر برگردونم.ولی متوجه شدم که بدجوری آسیب دیده و خون زیادی داره از دست میده.خشم، از اعماق وجودم مثل شعله های آتش زبانه میکشید.یه غرش از سر عصبانیت و واکنشی که به اراده ی خودم نبود:تنفس آب و اتش،فرم هشتم،اب و آتش رقصان!
آب و آتش قاطی بودن و حرارت سوزاننده ای داشتن.سعی کردم سرش رو بزنم اما جاخالی داد و به شونش خورد.روی دوپا فرود اومدم و فرم بعدی رو اجرا کردم:تنفس مه،فرم چهارم،جریان ابر و مه پراکنده!
همه جا رو مه گرفت و دیگه بهم دید نداشت.تا میتونستم داخل مه صداهای مبهم ایجاد میکردم و اطرافش میدویدم تا گیجش کنم.بعد از چند دور چرخیدن،دقیقا از پشتش پریدم و با فرم پنجم تنفس اب،سرشو زدم:چرخ آب!
سرش افتاد و منم تازه،یادم اومد که نفس بکشم.انگار ازونموقع نفس نمیکشیدم.چشمم به مویچیرو افتاد.
۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.