پارت ۸ اگه غلط دیکته دیدید معذرت
از زبان مایکی *
خواهر دستش رو آورد بالا که دو تا خط سفید و مشکی از دستش زدن بیرون اینا توی هم گره خوردن و ی صدایی رو به وجود آوردن این صدای ی زن بود که خیلی برام آشنا بود .... زن داشت ی آهنگی رو میخوند خیلی قشنگ بود
روا: این صدای مادره آخرین لالایی که داشت برای ما میخوند
بعد صدای شکستن شیشه
رمی: روا برادراتو بردار و برو قایم شو همین الان !
بعد روا دستش رو بست و اون صدا نا پدید شد
روا: اون شب شریدر به خونه ی ما حمله کرد با دشمن های اصلی پدرمون البته و ... جون مادر و پدر رو گرفت بعد ی دودی یاخته شده از اون ماده جهش زا پخش کرد که باعث شد شما تبدیل به لاکپشت و من تبدیل به گرگ بشم که اون موقع استاد پیداش شد و وقتی میخواست مارو از اونجا در بیاره خودت تبدیل به ی موش شد ...
مایکی : خب بیخیال بیاید راجب ی چیز دیگه فکر کنیم خب خواهر تو میخوا...
که حرفش با زنگ خوردن گوشی رین قط شد رین جواب داد
رین: بله کاپیتان ... درسته من تو زمین ۸ هستم ... ممنونم کاپتان ... چشم ... خدا نگهدار ..
مایکی : و که باید بری لطفا ما تازه پیدات کردیم
روا: مایکی من نمیرم کاپیتان گفت که تا ۲ ماه بهم نیازی نیست و میتونم بمونم اینجا تا از لاکپشت محافظت کنم
دوناتلو: این یعنی میمونی پیشمون
روا: کاملا درسته
مایکی سریع بلند شد
مایکی : خب من کلی کار تو ذهنم دارم بریم گیم بزنیم و پیتزا بخوریم بعد با آبجی بریم گشت زنی بعدش دوباره پیتزا بخوریم بعد بخوابیم بعد بریم اسکیت سواری ...
روا دست های مایکی رو گرفت
روا: مایکی ... همه اینا رو انجام میدیم قول میدم ... خب حالا اول میخواید چیکار کنیم ؟
لئو: میشه داست رو ببینیم؟ اوه اره البته بیاید بریم اتاق تمرین ...
همه رفتن اتاق تمرین که رین با قدرت هایی که داشت ی داس که هم قد خودش بود و سر خیلی تیزو بزرگی داشت در آورد و انداخت رو شونه هاش و بهش تکیه کرد
روا : خب ... این داس منه
تو هوا چرخوندش و گیرش داد به پای کی سی و انداختش رو زمین
که همه زدن زیر خنده
کی سی : هعی!!
اپریل : ی نظری دارم نظرتون چیه شما چهار تا در مقابل رین ؟
رین ی نیشخند از اونایی که راف میزنه زد
رین : بیاید بگیم شما شیش تا من تک ...
#لاکپشت_های_نینجا
خواهر دستش رو آورد بالا که دو تا خط سفید و مشکی از دستش زدن بیرون اینا توی هم گره خوردن و ی صدایی رو به وجود آوردن این صدای ی زن بود که خیلی برام آشنا بود .... زن داشت ی آهنگی رو میخوند خیلی قشنگ بود
روا: این صدای مادره آخرین لالایی که داشت برای ما میخوند
بعد صدای شکستن شیشه
رمی: روا برادراتو بردار و برو قایم شو همین الان !
بعد روا دستش رو بست و اون صدا نا پدید شد
روا: اون شب شریدر به خونه ی ما حمله کرد با دشمن های اصلی پدرمون البته و ... جون مادر و پدر رو گرفت بعد ی دودی یاخته شده از اون ماده جهش زا پخش کرد که باعث شد شما تبدیل به لاکپشت و من تبدیل به گرگ بشم که اون موقع استاد پیداش شد و وقتی میخواست مارو از اونجا در بیاره خودت تبدیل به ی موش شد ...
مایکی : خب بیخیال بیاید راجب ی چیز دیگه فکر کنیم خب خواهر تو میخوا...
که حرفش با زنگ خوردن گوشی رین قط شد رین جواب داد
رین: بله کاپیتان ... درسته من تو زمین ۸ هستم ... ممنونم کاپتان ... چشم ... خدا نگهدار ..
مایکی : و که باید بری لطفا ما تازه پیدات کردیم
روا: مایکی من نمیرم کاپیتان گفت که تا ۲ ماه بهم نیازی نیست و میتونم بمونم اینجا تا از لاکپشت محافظت کنم
دوناتلو: این یعنی میمونی پیشمون
روا: کاملا درسته
مایکی سریع بلند شد
مایکی : خب من کلی کار تو ذهنم دارم بریم گیم بزنیم و پیتزا بخوریم بعد با آبجی بریم گشت زنی بعدش دوباره پیتزا بخوریم بعد بخوابیم بعد بریم اسکیت سواری ...
روا دست های مایکی رو گرفت
روا: مایکی ... همه اینا رو انجام میدیم قول میدم ... خب حالا اول میخواید چیکار کنیم ؟
لئو: میشه داست رو ببینیم؟ اوه اره البته بیاید بریم اتاق تمرین ...
همه رفتن اتاق تمرین که رین با قدرت هایی که داشت ی داس که هم قد خودش بود و سر خیلی تیزو بزرگی داشت در آورد و انداخت رو شونه هاش و بهش تکیه کرد
روا : خب ... این داس منه
تو هوا چرخوندش و گیرش داد به پای کی سی و انداختش رو زمین
که همه زدن زیر خنده
کی سی : هعی!!
اپریل : ی نظری دارم نظرتون چیه شما چهار تا در مقابل رین ؟
رین ی نیشخند از اونایی که راف میزنه زد
رین : بیاید بگیم شما شیش تا من تک ...
#لاکپشت_های_نینجا
- ۲.۷k
- ۲۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط