✚از وقتی دیدمت ✚
✚از وقتی دیدمت ✚
〘Part6〙
#فیک
#فیلیکس
فیلیکس : راستی
به دستم نگاه کرد و دستش رو توی توی دستم گذاشت و دوباره به چشم ما نگاه کرد و گفت
فیلیکس : دنبالم بیا
و من هم همون طور که توی شوک اتفاق های چند دقیقه پیش بودم دنبالش رفتم
که به یک ساختمون متروکه رسیدیم که پایینش یه گاراچ کوچیک بود
درس رو به سمت بالا کشید و واردش شد
فیلیکس : دیروز اینجا رو پیدا کردم میتونیم سارامون رو بیاریم اینجا و اینجا تمرینات مون رو انجام بدیم
ا/ت : ولی چطوری سازامون رو بیاریم از مدرسه بیرون؟ هیچکس نمیتونه ما روی اتاقک پشت بوم ساز نگه می داریم و قطعا اگر هم بفهمن عاقبت خوبی نداره .....
فیلیکس : نمیدونم .....
ا/ت : البته چون امتحان ها داره شروع میشه از ساعت ۵ مدرسه رو زود تر باز می زارم که بچه ها بتونن از کتابخونه استفاده کنن می تونیم اون زمان که بچه ها توی کتابخونن ساز ها و وسایل مون رو از در پشتی مدرسه ببریم بیرون
فیلیکس : اره ایده خوبیه ولی ...... فکر کنم باید یک ذره اینجا رو درستش کنیم
ا/ت : موافقم
.
از سوپر مارکتی که اون نزدیکی بود یک سری مواد شوینده و اب گرفتیم و داخل اونجا بردیم که تمیز کردن اونجا رو شروع کنیم ولی چند تا جعبه اون کنار دیدیم
ا/ت : بیا اول اونا رو نگاه کنیم اگر چیزیش به دردمون نخورد بریزیمش دور
جعبه رو باز کردیم و اولین چیزی که دیدم چند تا قاب بودن عکس بود
فیلیکس : چرا باید اینا اینجا باشه؟
ا/ت : نمیدونم ...... ولی خیلی قشنگن
قاب رو روی میزی که کنار جعبه ها بود گذاشتیم
و بعد از دیدن چند تا وسیله که اصلا به اصلا به دردمون نمی خورد با چند تا اسپری رنگ موجه شدیم
اول به دیوار ها نگاه کردم و بعد به فیلیکس که اون هم با لبخند رضایت بخشی بهم نگاه کرد
انگار که یک ایده توی ذهن هر دومون بود
.
کل اونجا رو تمیز کردیم
از دیوار ها تا کف زمین
با خستگی روی زمین اونجا نشستم و نفسی بیرون دادم
ا/ت : ایی خیلی خسته شدم
فیلیکس : منم همین طور
ا/ت : میای بریم یه چیزی بگیریم
فیلیکس : اره حتما
.
الان ادامش رو میزارم
〘Part6〙
#فیک
#فیلیکس
فیلیکس : راستی
به دستم نگاه کرد و دستش رو توی توی دستم گذاشت و دوباره به چشم ما نگاه کرد و گفت
فیلیکس : دنبالم بیا
و من هم همون طور که توی شوک اتفاق های چند دقیقه پیش بودم دنبالش رفتم
که به یک ساختمون متروکه رسیدیم که پایینش یه گاراچ کوچیک بود
درس رو به سمت بالا کشید و واردش شد
فیلیکس : دیروز اینجا رو پیدا کردم میتونیم سارامون رو بیاریم اینجا و اینجا تمرینات مون رو انجام بدیم
ا/ت : ولی چطوری سازامون رو بیاریم از مدرسه بیرون؟ هیچکس نمیتونه ما روی اتاقک پشت بوم ساز نگه می داریم و قطعا اگر هم بفهمن عاقبت خوبی نداره .....
فیلیکس : نمیدونم .....
ا/ت : البته چون امتحان ها داره شروع میشه از ساعت ۵ مدرسه رو زود تر باز می زارم که بچه ها بتونن از کتابخونه استفاده کنن می تونیم اون زمان که بچه ها توی کتابخونن ساز ها و وسایل مون رو از در پشتی مدرسه ببریم بیرون
فیلیکس : اره ایده خوبیه ولی ...... فکر کنم باید یک ذره اینجا رو درستش کنیم
ا/ت : موافقم
.
از سوپر مارکتی که اون نزدیکی بود یک سری مواد شوینده و اب گرفتیم و داخل اونجا بردیم که تمیز کردن اونجا رو شروع کنیم ولی چند تا جعبه اون کنار دیدیم
ا/ت : بیا اول اونا رو نگاه کنیم اگر چیزیش به دردمون نخورد بریزیمش دور
جعبه رو باز کردیم و اولین چیزی که دیدم چند تا قاب بودن عکس بود
فیلیکس : چرا باید اینا اینجا باشه؟
ا/ت : نمیدونم ...... ولی خیلی قشنگن
قاب رو روی میزی که کنار جعبه ها بود گذاشتیم
و بعد از دیدن چند تا وسیله که اصلا به اصلا به دردمون نمی خورد با چند تا اسپری رنگ موجه شدیم
اول به دیوار ها نگاه کردم و بعد به فیلیکس که اون هم با لبخند رضایت بخشی بهم نگاه کرد
انگار که یک ایده توی ذهن هر دومون بود
.
کل اونجا رو تمیز کردیم
از دیوار ها تا کف زمین
با خستگی روی زمین اونجا نشستم و نفسی بیرون دادم
ا/ت : ایی خیلی خسته شدم
فیلیکس : منم همین طور
ا/ت : میای بریم یه چیزی بگیریم
فیلیکس : اره حتما
.
الان ادامش رو میزارم
۸.۷k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.