part

༺ཌ༈part ⑧༈ད༻

چندین روز به همین منوال گذشت رابطه ی الیزابت و جکی عالی شده بود و نقشه داشت به خوبی پیش میرفت

بئاتریس و اکیرا توی جنگل فرار کرده بودن اکیرا پشت کول بئاتریس بود تا سرعت رو کند نکنه بئاتریس پرشی کرد و به بالای یکی از درختا رفت

بئا:ریدم دهنت هواست نبود ک اونجا پنجاه و سه تا دوربین مدار بستست؟؟؟

اکیرا: من چیکارم تو بودی هیچی نگفتی!!

اکیرا و بئا شروع کردن به بحث و جدل

بئاتریس صدای مامور های دولت رو شنید و اکیرا رو به هوا پرتاب کرد تبدیل شد و اکیرا رو توی هوا به اغوش گرفت

بئا: باید فرار کنیم...

بئاتریس غرش بلندی کرد و هوا ابری شد پیر بلند بلند خندید و فریاد کشید: خبر های تازه به گوشمون رسیده طوفان دارم چصمغزاا

اکیرا و بئا زخمی شده برگشتن خونه ک با قیافه معترض الیزابت رو به رو شدن اومدن اعتراضی بکنن و میا عکس گرفت

ساتورو: این عکس رسما میترکونه...

بئا وارد خونه شد و دره اتاقو شکست
بئا: هیچ کدوم از شما کیر خرا نیاید داخل!

ایساگی اهی از روی تاسف کشید و وارد اتاقش شد ک با داد بی داد های بئا مواجه شد با سرعت زیادی فرار کرد تو حال

ایساگی: حالش خیلی بده بهتره بخوابه تا بیاد شام...

بئا: من گشنمهههههههه برام غذا بیاریددددد


ایساگی با قیافه وادفاک این چی میکشه به اتاق بئا نگاه کرد

جکی غذای بئا رو به اتاقش برد

جکی: ب بفرمایید بئاتریس ساما

بئا: بگیر بشین

جکی:ها؟!

بئا: میگم بگیر بشین چیزه عجیبیه؟؟

جکی:اخه میخوای غذا بخوری...

بئا: غذاتو بیار پیشم بخور!
دیدگاه ها (۱۳)

اقا یه حسی بهم میگه یکی قراره ازم کپی کنه_چرا تو پیج اصلیت ف...

༺ཌ༈A bitter dream༈ད༻یه اخلتلال ژنتیکی که بئاتریس پورتیناری س...

سلامممم خاله بئاتریس ایجاستتتتنتخب داشتم کامنتاتوت رو برای پ...

༺ཌ༈part ⑦༈ད༻جکی دستش رو روی صورت بئاتریس گذاشت و به زخمی ک ا...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹⁰"/ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط