حتی ممکن است

.
حتی ممکن است
این شالگردن
اصلا خوب از آب در نیاید
و تو را گرم نکند اما
هر رجی که ناشیانه می بافم
قلب مرا گرم می کند
و زندگی مان را .
.
من این صحنه را
از بچگی دوست داشته ام
زنی که در پاییز
برای مردی در زمستان
شال گردن می بافد .
#رویا_شاه_حسین_زاده .
.
همیشه
باید یک چیزهایی را نگه داشت
برای آخرشب...
برای وقتی که کارهایت را کامل یا نصفه نیمه تمام کرده ای
برنامه فردایت را نوشته ای...
و
خلاصه ذهنت یک جورهایی آرام است!
.
این چیزهایی که گفتم
میتواند
فرستادن یک پیام باشد
نوشتن چند خطی از سر دلتنگی
یا...
هر چیزی دیگری که باید اتفاق منحصر به فرد زندگی ات باشد...
.
تا جایی که یادم می آید
خیلی از اتفاق های معمولی یا ویژه را
گذاشته ام برای ساعت ۰۰:۰۰ شب!
.
مثل نوشتن
مثل خواندن
مثل ویرایش کردن...
.
اما از وقتی نرگس توی کلاس ۳۲۴ دانشکده شال‌گردن بافتن را یادم داد...
خیلی چیزها عوض شد!
.
حالا هر شب با شوقی که نمیدانم از کجا آب میخورد با دستی که بلد نیست تند تند ببافد و هر رجی که می اندازد، ناشیانه ست، مینشینم به بافتن...
.
این بافتن، هر چند انقدر به دور از مهارت
برایم چیزی ست شبیه
نماز خواندن با چادر گلدار جشن تکلیف
چای خوردن با انجیر خشک
خشک کردن بهار نارنج
.
انقدر مقدس
انقدر مشتاقانه!
.
خانم_ف_نوشت:
بیش از صد دفعه شکافتم و هنوز اندرخمم... ای عشق! این طفل دبستانی در مکتب بافندگی رو یاری کن! ❤
دیدگاه ها (۵)

.به اندازه یک فنجان چای، کنارم میمانی؟!از نظر دستور زباناین ...

.خب من عشق را جورِ دیگری می دیدم...از اولش هم همین طور بودم!...

چشم های کسیچند شبی ستحواسم را پرت کردهوگرنهمنزنی نبودمکهبی ن...

واژه ها در نگاه امن تو شعر می شوندصبح شد بانوصبح شدنگاهت را ...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط