ترس از ماه
یه زمانی اگه نصفه شب از خواب بیدار میشدم و ماه رو از پشت پنجره میدیدم، چنان ترسی به دلم میفتاد که چشامو میبستم تا حتی نور ماه رو نبینم.
این ترس با من بود تا اینکه یه اتفاق وحشتناک برام افتاد، اینقدر وحشتناک که فکرش لحظه به لحظه عین خوره از درون نابودم میکرد.
یه بار نیمه شب که از غصه و ناراحتی اون اتفاق نمیتونستم بخوابم، به عمد رفتم کنار پنجره و با ترس و لرز به ماه خیره شدم.
میخواستم اونقدر از ماه بترسم که سنگینی طاقت فرسای این غصه رو فراموش کنم.
همین طور هم شد.
گرچه موقت بود ولی خیلی بهش نیاز داشتم.
چند شب همین کار رو کردم.
الان یه سال از اون ماجرا میگذره
نه تنها از ماه نمیترسم بلکه دوستش هم دارم چون برای چند لحظه من رو از زیر آوار غصه نجات میداد.
ترسم از ماه با این خاطره درمان شد ولی سنگ بزرگ اون غصه طور دیگه ای از قلبم برداشته شد #با_پناه_بردن_به_اهل_بیت ، به امام حسین و امام رضا و امام زمان ع
این ترس با من بود تا اینکه یه اتفاق وحشتناک برام افتاد، اینقدر وحشتناک که فکرش لحظه به لحظه عین خوره از درون نابودم میکرد.
یه بار نیمه شب که از غصه و ناراحتی اون اتفاق نمیتونستم بخوابم، به عمد رفتم کنار پنجره و با ترس و لرز به ماه خیره شدم.
میخواستم اونقدر از ماه بترسم که سنگینی طاقت فرسای این غصه رو فراموش کنم.
همین طور هم شد.
گرچه موقت بود ولی خیلی بهش نیاز داشتم.
چند شب همین کار رو کردم.
الان یه سال از اون ماجرا میگذره
نه تنها از ماه نمیترسم بلکه دوستش هم دارم چون برای چند لحظه من رو از زیر آوار غصه نجات میداد.
ترسم از ماه با این خاطره درمان شد ولی سنگ بزرگ اون غصه طور دیگه ای از قلبم برداشته شد #با_پناه_بردن_به_اهل_بیت ، به امام حسین و امام رضا و امام زمان ع
۶.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.