ملکه بونتن چپتر ۲
ملکه بونتن چپتر ۲
ماریان : ددیییی منم میخوام بیامممم ( با حالت لوس کون... نه چیز هیچی )
مایکی با حالت سرد : نه نمیشه
ماریان: اههههه جلا ؟ می میتونه بله بعد من نمیتونم بلم ؟
می : 🗿
مایکی : باشه توهم بیا
ماریان : هولاااااا( مرگگگگ )
مایکی : خب جلسه تمومه
همه رفتن بیرون که یکی دستمو گرفت
موچی بود موچی : بیا میخوام باهات حرف بزنم
می : باشه
موچی : ببین من از ماریان متنفرم حالم ازش بهم میخوره من تورو میشناسم از زمان تنجیکیو ایزانا تورو خیلی قبول داشت و بهت اهمیت میداد اولش فکر کردم داری گولش میزنی ولی وقتی دیدمت متوجه شدم خیلی بهتر از ماریانی حتی اگر تورو با اون مقایسه کنن من طرفه توهم و تورو به عنوان ملکه بونتن میدونم نه اونو
می : مرسی موچی واقعا مدیونتم
موچی : نه مشکلی نیست *لبخند چشم بسته
داشتم میرفتم تو خونم که کوکو رو دیدم که با لباتبش ور میره رفتم سمتش می : چی شده ؟ کوکو : لباس مناسب برای مهمونی ندارم
می : پس بیا امشب بریم خرید
کوکو : *متعجب باهم ؟
می :آره چه اشکالی داره
کوکو خوشحال شد و گفت باشه
پاشدیم رفتیم سمت ماشین که با ران و ریندو و سانزو مواجه شدم : کجا میرین
می : میریم خرید
ریندو : به سلامت
می : مرسی
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم به پاساژ که ..
فکت تایم : سانزو از ماریان متنفره
ران ریندو برای می احساس مسئولیت دارن
موچی به می مثله ایزانا احترام میزاره
ایزانا می رو عینه خواهرش میدونه
ایزانا زندست
کاکوچو به می بیشتر از مایکی احترام میزاره
فعلا بسه تا پارت بعد بایییی😗😗
ماریان : ددیییی منم میخوام بیامممم ( با حالت لوس کون... نه چیز هیچی )
مایکی با حالت سرد : نه نمیشه
ماریان: اههههه جلا ؟ می میتونه بله بعد من نمیتونم بلم ؟
می : 🗿
مایکی : باشه توهم بیا
ماریان : هولاااااا( مرگگگگ )
مایکی : خب جلسه تمومه
همه رفتن بیرون که یکی دستمو گرفت
موچی بود موچی : بیا میخوام باهات حرف بزنم
می : باشه
موچی : ببین من از ماریان متنفرم حالم ازش بهم میخوره من تورو میشناسم از زمان تنجیکیو ایزانا تورو خیلی قبول داشت و بهت اهمیت میداد اولش فکر کردم داری گولش میزنی ولی وقتی دیدمت متوجه شدم خیلی بهتر از ماریانی حتی اگر تورو با اون مقایسه کنن من طرفه توهم و تورو به عنوان ملکه بونتن میدونم نه اونو
می : مرسی موچی واقعا مدیونتم
موچی : نه مشکلی نیست *لبخند چشم بسته
داشتم میرفتم تو خونم که کوکو رو دیدم که با لباتبش ور میره رفتم سمتش می : چی شده ؟ کوکو : لباس مناسب برای مهمونی ندارم
می : پس بیا امشب بریم خرید
کوکو : *متعجب باهم ؟
می :آره چه اشکالی داره
کوکو خوشحال شد و گفت باشه
پاشدیم رفتیم سمت ماشین که با ران و ریندو و سانزو مواجه شدم : کجا میرین
می : میریم خرید
ریندو : به سلامت
می : مرسی
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم به پاساژ که ..
فکت تایم : سانزو از ماریان متنفره
ران ریندو برای می احساس مسئولیت دارن
موچی به می مثله ایزانا احترام میزاره
ایزانا می رو عینه خواهرش میدونه
ایزانا زندست
کاکوچو به می بیشتر از مایکی احترام میزاره
فعلا بسه تا پارت بعد بایییی😗😗
۳.۶k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.