سناریو من چشم های بنفش را دوست دارم
سناریو : من چشم های بنفش را دوست دارم
پارت ششم
ملودی داشت غذا میخورد که وقتی ران و ریندو رو دید کپ کرد و قاشق از دستش افتاد
ران : سلام فرشته قشنگم
ریندو : سلام ملودی چان ( با خوشحالی ) سلام کوکو ( با سردی )
کوکو : سلامو درد حدقل دست و صورتون رو میشستین بعد میومدین
ملودی : ران ریندو حالتون خوبه ؟ چرا این طوری شدین ؟
ران : ما حالمون خوبه نگران نباش
ریندو : اینا خون ما نیستن البته بجز خون دست ران
ملودی به زخم ران با نگرانی نگاه کرد یک زخم تقریبا عمیق بود بغض کرد و گفت
ران : ران حالت خوبه ؟ دست درد میکنه ؟ بیا بریم بیمارستان
ران : بیب نگران نباش این عادیه همیشه یکی زخمی میشه درد نداره ( دستش روی سر ملودیه )
که ملودی یاد اتفاق که ران نگهش داشت سانزو امپول زد افتاد سرد شد دست ران رو پس زد
ملودی : برو دوش بگیر و دستتو ببند بعد بیا باهم غذا بخوریم
ران : بیب ازم ناراحتی ؟ مایکی گفت باید بیارمت وگرنه من هیچ کارم تازه الان پیش هم ...
ملودی : منو اینجوری صدا نکن بعدشم مایکی چیکار به من داره اصلا تو چرا قبول کردی ؟
ران : ولش کن فرشته تو حرف منو نمیخوای گوش کنی ، ریندو بیا بریم دوش بگیریم بعدشم بیام شام بخوریم
ران و ریندو رفتن
کوکو : ملودی از دست ران ناراحتی ؟
ملودی : هم از ران هم از ریندو ولی ران بیشتر
کوکو : چرا ؟
ملودی : معلومه چون من اینجام تقصیر ایناست
کوکو : چرا از ران بیشتر ؟
ملودی : چون جز اینکه منو اورد اینجا با اون پشمک صورتی بهم امپول زد
کوکو : از امپول میترسی ؟ ( با خنده )
ملودی : نخیر ( با اخم ناز )
خلاصه منتظر میمونن تا همه اعضا بیان و ملودی بین ران و ریندو میشنه تا غذا بخورن
کاکوچو : این دیگه کیه ؟ ( خبر نداره )
مایکی : عضو جدید گروه همه خودتون رو معرفی کنین
من کاکوچو هستم
تاکومی
منم سانزو
منم که میشناسی کوکونوی
منم واکاسا
ران و ریندو : مارو هم که میشناسی دیگه
ملودی : بله کاملا
مایکی : منم مایکی هستم فکر کنم یادت باشه ملودی با ترس به چشم های مایکی نگاه کرد گفت
ملودی : بله یادم هست
ران تو گوش ملودی : بیب لازم نیست تا وقتی من هستم از چیزی بترسی
ملودی بدون هیچ واکنشی غذاشو خورد ولی یک لحظه تا اوضاع دست ران ببینه و با ران چشم تو چشم شد و ران تک خنده ای کرد گفت
ران : نگران نباش موش کوچولو زود خوب میشه
ملودی یک لبخند کم رنگ زد و روشو برگردوند
فلش بک به بعد شام
ملودی : ریندو سان دقیقا تکلیف من چیه خیلی خواب میاد کجا بخوابم ؟
ریندو خندید گفت : فعلا تو اتاق منو ران میخوابی
ملودی : کجا دقیقا ؟
ریندو : روی تخت دیگه
ملودی : یعنی ۳ تا تخت هست ؟
ریندو : نه یک تخت بزرگه
ملودی یک نگاه واده فاک به ریندو کرد
ریندو : بیا ببرمت بخوابی
ملودی رفتش روی تخت خوایبد بعدشم ...
پارت ششم
ملودی داشت غذا میخورد که وقتی ران و ریندو رو دید کپ کرد و قاشق از دستش افتاد
ران : سلام فرشته قشنگم
ریندو : سلام ملودی چان ( با خوشحالی ) سلام کوکو ( با سردی )
کوکو : سلامو درد حدقل دست و صورتون رو میشستین بعد میومدین
ملودی : ران ریندو حالتون خوبه ؟ چرا این طوری شدین ؟
ران : ما حالمون خوبه نگران نباش
ریندو : اینا خون ما نیستن البته بجز خون دست ران
ملودی به زخم ران با نگرانی نگاه کرد یک زخم تقریبا عمیق بود بغض کرد و گفت
ران : ران حالت خوبه ؟ دست درد میکنه ؟ بیا بریم بیمارستان
ران : بیب نگران نباش این عادیه همیشه یکی زخمی میشه درد نداره ( دستش روی سر ملودیه )
که ملودی یاد اتفاق که ران نگهش داشت سانزو امپول زد افتاد سرد شد دست ران رو پس زد
ملودی : برو دوش بگیر و دستتو ببند بعد بیا باهم غذا بخوریم
ران : بیب ازم ناراحتی ؟ مایکی گفت باید بیارمت وگرنه من هیچ کارم تازه الان پیش هم ...
ملودی : منو اینجوری صدا نکن بعدشم مایکی چیکار به من داره اصلا تو چرا قبول کردی ؟
ران : ولش کن فرشته تو حرف منو نمیخوای گوش کنی ، ریندو بیا بریم دوش بگیریم بعدشم بیام شام بخوریم
ران و ریندو رفتن
کوکو : ملودی از دست ران ناراحتی ؟
ملودی : هم از ران هم از ریندو ولی ران بیشتر
کوکو : چرا ؟
ملودی : معلومه چون من اینجام تقصیر ایناست
کوکو : چرا از ران بیشتر ؟
ملودی : چون جز اینکه منو اورد اینجا با اون پشمک صورتی بهم امپول زد
کوکو : از امپول میترسی ؟ ( با خنده )
ملودی : نخیر ( با اخم ناز )
خلاصه منتظر میمونن تا همه اعضا بیان و ملودی بین ران و ریندو میشنه تا غذا بخورن
کاکوچو : این دیگه کیه ؟ ( خبر نداره )
مایکی : عضو جدید گروه همه خودتون رو معرفی کنین
من کاکوچو هستم
تاکومی
منم سانزو
منم که میشناسی کوکونوی
منم واکاسا
ران و ریندو : مارو هم که میشناسی دیگه
ملودی : بله کاملا
مایکی : منم مایکی هستم فکر کنم یادت باشه ملودی با ترس به چشم های مایکی نگاه کرد گفت
ملودی : بله یادم هست
ران تو گوش ملودی : بیب لازم نیست تا وقتی من هستم از چیزی بترسی
ملودی بدون هیچ واکنشی غذاشو خورد ولی یک لحظه تا اوضاع دست ران ببینه و با ران چشم تو چشم شد و ران تک خنده ای کرد گفت
ران : نگران نباش موش کوچولو زود خوب میشه
ملودی یک لبخند کم رنگ زد و روشو برگردوند
فلش بک به بعد شام
ملودی : ریندو سان دقیقا تکلیف من چیه خیلی خواب میاد کجا بخوابم ؟
ریندو خندید گفت : فعلا تو اتاق منو ران میخوابی
ملودی : کجا دقیقا ؟
ریندو : روی تخت دیگه
ملودی : یعنی ۳ تا تخت هست ؟
ریندو : نه یک تخت بزرگه
ملودی یک نگاه واده فاک به ریندو کرد
ریندو : بیا ببرمت بخوابی
ملودی رفتش روی تخت خوایبد بعدشم ...
- ۳۲۷
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط