پارت 10
پارت 10
اونشب لیا کلی به ات فحش داد و صبح ات از همه زودتر بیدار شد رفت صبحانه درست کرد
همه اومدن پایین
جیمین: صبح بخیر ابجی... اوه چه صبحانه خوشمزه هس
جیمین: بچها ات دست پختش خیلی خشمزه هس
جونگکوک: معلومه
همگی داشتیم میخوردیم که لیا چایی رو ریخت رویه پایه ات
لیا: ای وای ببخشید حواسم نبود
ات: اره معلومه حواست نبوده.. خیلیم دیشب فشار خوردی...
لیا: من کی فشار خوردم (حرصی)
ات: دیشب کلی بهم فحش دادی ولی اشکالی نداره
یونا: ات خوبی نسوختی
لیا: ایششش دحتره عوضی
جونگکوک: خفه شو (داد)
لیا پاشد رفت بالا تویه اتاقش
جونگکوک: ات حالت خوبه
ات: اره خوبم شما غذا تونو بخورید
همه غذاشونو خوردن رفتن تویه اتاقشون
اما ات بازم حصلش سر رفته بود تصمیم گرفت بره کله خونه رو بگرده
ویو ات
داشتم خونه رو میگشتم که یه اتاق اونجا بود رفتم درشو باز کردم دیدم یه کتابخانه بزرگ با کتابایه جالب منم عاشق کتابم
رفتم یکیشون برداشتم اسمش "دنیایه جادویی" برداشتم رفتم یه جاه نشستم خوندم
پرش زمانی...........
#فیک_جونگکوک
اونشب لیا کلی به ات فحش داد و صبح ات از همه زودتر بیدار شد رفت صبحانه درست کرد
همه اومدن پایین
جیمین: صبح بخیر ابجی... اوه چه صبحانه خوشمزه هس
جیمین: بچها ات دست پختش خیلی خشمزه هس
جونگکوک: معلومه
همگی داشتیم میخوردیم که لیا چایی رو ریخت رویه پایه ات
لیا: ای وای ببخشید حواسم نبود
ات: اره معلومه حواست نبوده.. خیلیم دیشب فشار خوردی...
لیا: من کی فشار خوردم (حرصی)
ات: دیشب کلی بهم فحش دادی ولی اشکالی نداره
یونا: ات خوبی نسوختی
لیا: ایششش دحتره عوضی
جونگکوک: خفه شو (داد)
لیا پاشد رفت بالا تویه اتاقش
جونگکوک: ات حالت خوبه
ات: اره خوبم شما غذا تونو بخورید
همه غذاشونو خوردن رفتن تویه اتاقشون
اما ات بازم حصلش سر رفته بود تصمیم گرفت بره کله خونه رو بگرده
ویو ات
داشتم خونه رو میگشتم که یه اتاق اونجا بود رفتم درشو باز کردم دیدم یه کتابخانه بزرگ با کتابایه جالب منم عاشق کتابم
رفتم یکیشون برداشتم اسمش "دنیایه جادویی" برداشتم رفتم یه جاه نشستم خوندم
پرش زمانی...........
#فیک_جونگکوک
۹.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.