مافیای جذاب من
#مافیای_جذاب_من
part¹⁶
ا. ت: از عمارت اومدم بیرونو مثل همیشه یه تاکسی گرفتمو رسیدم خونه ی خودم.. درو باز کردمو اومد داخل... کیفمو پرت کردمو رو مبل افتادم، مث صگ هنوز خوابم میومد، برایه همین رفتم تو تختمو راحتتت خوابیدم..
•فلشبکبهساعت14:00•
ا. ت: با صدای فـ*ـاکی گوشی بیدار شدم
ا. ت: هاااااااااا
بورام: گوساله ملومه کجایییییییی
ا. ت: قبرستون
بورام: تخـ*م صگ از دیشب تاحالا هرجی پیامت میدم چرا جواب نمیدییی هااااا؟
ا. ت: عوم نمیدونم
بورام: خعلی خری
ا. ت: میدونم...تموم شد؟
بورام: آر...(که ا. ت تلفن رو قط کرد)
ا. ت: میخواستم بخوابم ولی دیگه خوابم نمیبرد...بلند شدمو روبه آینه قدیه اتاقم وایسادم
ا. ت: هعی حتا بعد خوابم جذابمم
ولی برایه اینکه سرحال تر بشم رفتم تو حموم، وان رو پره اب داغ کردم لباسامو اوردمو گذاشتم کنار و لباسای خودمو در اوردمو تو وان نشستم... اخیششش
کوک ویو:
به تهیونگ تو معاملش کمک کردم و بعد از معامله به سمته شرکت خودم رفتم... بعد از اتفاق دیشب فمرم هیلی مشغول بود، من چرا باید به اون دختره که نمیدونم حتا کیه کمک میکردم؟چرا اونموقع شب بیرون بود؟چرا تنها بود؟... چرا بااینکه مدت کمیه میشناسمش ولی میبینمش یه جوری میشم؟ و کلی سوال هایه دیگه..
رسیدم شرکت، هرکی مشغول کاره خودش بود
رفتم تو اتاق خودمو نشستم رو صندلی..به منشی گفتم الکس پرونده ی اون دختر خدمتکار جدیده رو برام بیاره
بعد پنج مین الکس اومد تو اتاق...:
الکس:......
❀ــــــــــــــــــــــــــــــــــ★ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ❀
ܩܢ݅ܠߊ ܠߊیܭ/ܦ̇ߊܠو ܭܝ̇ߺܨ ܟܿܝܥ̇وܦ̈ܙ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
فیک #فیکشن #فیک_بیتیاس #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونکوک #فیک_کوک #فیک_تهیونگ #فیک_جیمین #فیک_یونگی #فیک_شوگا #فیک_سوکجین<br>
#فیک_جین #فیک_نامجون #فیک_هوسوک #فیک_جیهوپ #وانشات #اسمات #سناریو #بیتیاس #بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونکوک
part¹⁶
ا. ت: از عمارت اومدم بیرونو مثل همیشه یه تاکسی گرفتمو رسیدم خونه ی خودم.. درو باز کردمو اومد داخل... کیفمو پرت کردمو رو مبل افتادم، مث صگ هنوز خوابم میومد، برایه همین رفتم تو تختمو راحتتت خوابیدم..
•فلشبکبهساعت14:00•
ا. ت: با صدای فـ*ـاکی گوشی بیدار شدم
ا. ت: هاااااااااا
بورام: گوساله ملومه کجایییییییی
ا. ت: قبرستون
بورام: تخـ*م صگ از دیشب تاحالا هرجی پیامت میدم چرا جواب نمیدییی هااااا؟
ا. ت: عوم نمیدونم
بورام: خعلی خری
ا. ت: میدونم...تموم شد؟
بورام: آر...(که ا. ت تلفن رو قط کرد)
ا. ت: میخواستم بخوابم ولی دیگه خوابم نمیبرد...بلند شدمو روبه آینه قدیه اتاقم وایسادم
ا. ت: هعی حتا بعد خوابم جذابمم
ولی برایه اینکه سرحال تر بشم رفتم تو حموم، وان رو پره اب داغ کردم لباسامو اوردمو گذاشتم کنار و لباسای خودمو در اوردمو تو وان نشستم... اخیششش
کوک ویو:
به تهیونگ تو معاملش کمک کردم و بعد از معامله به سمته شرکت خودم رفتم... بعد از اتفاق دیشب فمرم هیلی مشغول بود، من چرا باید به اون دختره که نمیدونم حتا کیه کمک میکردم؟چرا اونموقع شب بیرون بود؟چرا تنها بود؟... چرا بااینکه مدت کمیه میشناسمش ولی میبینمش یه جوری میشم؟ و کلی سوال هایه دیگه..
رسیدم شرکت، هرکی مشغول کاره خودش بود
رفتم تو اتاق خودمو نشستم رو صندلی..به منشی گفتم الکس پرونده ی اون دختر خدمتکار جدیده رو برام بیاره
بعد پنج مین الکس اومد تو اتاق...:
الکس:......
❀ــــــــــــــــــــــــــــــــــ★ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ❀
ܩܢ݅ܠߊ ܠߊیܭ/ܦ̇ߊܠو ܭܝ̇ߺܨ ܟܿܝܥ̇وܦ̈ܙ ܢ̣ܢܚ݅ܩ:)
فیک #فیکشن #فیک_بیتیاس #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونکوک #فیک_کوک #فیک_تهیونگ #فیک_جیمین #فیک_یونگی #فیک_شوگا #فیک_سوکجین<br>
#فیک_جین #فیک_نامجون #فیک_هوسوک #فیک_جیهوپ #وانشات #اسمات #سناریو #بیتیاس #بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونکوک
۱۱.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.