باز هم از تو نوشتم بدنم میلرزد

باز هم از تو نوشتم؛ بدنم می‌لرزد
بُغض را می‌خورم اما دهنم می‌لرزد

آمدم فال بگیرم، مثلا یلدا بود
شعری آمد که همه جان وُ تنم می‌لرزد...

ساقی سلیمانی
دیدگاه ها (۳)

تو نوازش می کنی وُ من تماشا می کنمتو مرا می بوسی وُ من باز ح...

از تمام دارایی دنیا ...!؟هیچ نمی خواهم ؛فقط بگذار این ...!؟#...

داغ دیدیم؛ ولی خاطرِمان آسودَه ستتنِ ما بیشتر از پیر شدن؛ فر...

با منِ تنها غریبی، آشِنای دیگرانکاش من هم لحظه‌ای بودم به جا...

طبیعت

روزها فکر من این است و همه شب سخنمکه چرا غافل از احوال دل خو...

مرغ باغ ملکوتم. . .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط