با من تنها غریبی آشنای دیگران

با منِ تنها غریبی، آشِنای دیگران
کاش من هم لحظه‌ای بودم به جایِ دیگران

دست‌هایت دست‌هایم را رها کردند وُ حال
برگِ پاییزم که می‌افتم به پای دیگران

ابر خواهم بود؛ تا از شهر پنهانت کنم
دور باد از رویِ ماهَت چشم‌های دیگران

عشق اگر کُفر است یا از کافران کافرترم
یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران

زخم‌هایِ من نه تنها از محبت‌هایِ توست
دسترنجِ روزگار است وُ دعای دیگران…

سجاد سامانی
https://telegram.me/setiMusical
دیدگاه ها (۲)

داغ دیدیم؛ ولی خاطرِمان آسودَه ستتنِ ما بیشتر از پیر شدن؛ فر...

باز هم از تو نوشتم؛ بدنم می‌لرزدبُغض را می‌خورم اما دهنم می‌...

این کارِ خدا بوده که یکباره بیفتددر تُنگِ بلورِ شبِ من، مثلِ...

‌‏اگر دیداری هم نباشد‏حتی اگر لمسی هم نباشد‏بی‌دلیل برای بعض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط