𝒫𝒶𝓇𝓉 1 ☕🪶
𝒫𝒶𝓇𝓉 1 ☕🪶
ا/ت ویو
حوصلم سر رفته بود رفتم پایین تو سالن هیچکس نبود پس اینا کجان حالا که نیستن بهتره از فرصت استفاده کنم و یکم خوش بگذرونم رفتم بالا تو اتاقم لباسامو عوض کردم و رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بار شب بود به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت 8 بود
........
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل بار بوی سیگار همه جا پیچیده بود روی صندلی پشت اُپنی که نوشیدنی سرو میشد نشستم
ا/ت : میشه یه لحظه بیاید
اومدش
گارسون : بله
ا/ت : یه ویسکی میخواستم یخ داشته باشه
گارسون : الان میارم
منتظر شدم تا بیاره وقتی اورد یکم ازش خوردم هنوزم همون بود عوض نشده بود
همشو سر کشیدم
نفهمیدم چقدر گذشت انقدر خورده بودم مست شده بودم یکی اومد کنارم نشست بهش نگاه کردم یه پسر بود
پسره : سلام
ا/ت : تو کی هستی
پسره : من یکی هستم مهم نیست حالا
صندلی رو کشید جلوتر و اومد دقیقا روبروم
پسره : میدونی تو خیلی خوشگلی
مست خندیدم
ا/ت : خیلی..ممنونم تو هم
پسره : پس ازم خوشت اومده
ا/ت : ها نه من دوست...پسر دارم
پسره : مهم نیس ازش جدا میشی
ا/ت : اما من دوسش دارم
کلا مست حرف میزدم خیلی مست بودم
پسره : تو منو بیشتر دوست داری
ا/ت : من
نزاشت حرفمو تموم کنم و داشت میومد جلوتر چشمام باز نمیشد که یهو پرت شد اونور چشمامو باز تر کردم تا بتونم درست ببینم یکی داشت میزدش پاشدم خواستم جلوشو بگیرم که برگشت عه این که جِینکه به من نگاه کرد دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند
ا/ت : هی ولم کن
دستمو کشیدم که برگشت و تو صورتم داد زد
جینک : باهام میای( با داد )
همچین داد زد که چشمام چهارتا شده بود
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید رفت سمت ماشین درو باز کرد و پرتم کرد تو ماشین درو کوبید قاطی کرده بود نشست صندلی راننده و با تمام سرعت رانندگی میکرد
جینک : چرا گزاشتی این کارو کنه( با داد )
ا/ت : یکم یواش تر برو دیوونه
جینک : حالا من دیوونه شدم ( با داد )
بهش خندیدم
ا/ت : آره
جینک : کجاش خنده داره
ا/ت : تو خیلی خنده داری
جینک : نخند میدونی اگه به بابا بگم چی میشه؟
ا/ت : خب بهش نگو
جینک برادر بزرگمه یه چیزی بیشتر از خواهر برادریم خیلی به هم نزدیکیم میتونم بگم جز همدیگه کسی رو نداریم بچگی خیلی با هم دعوا میکردیم ولی الان برعکسیم
ا/ت : اصلا خودت اونجا چیکار میکردی
جینک : من با تهیونگ قرار داشتم
ا/ت : بازم اون پسره
بهم خندید
جینک : آره همون پسره
چشمام باز نمیشد چشمامو بستم و داشت خوابم میبرد که سوال پرسید
جینک ویو
رفته بودم بار تا تهیونگو ببینم اونجا قرار گذاشته بودیم تا یه ویسکی بخوریم و بریم بگردیم داشتم میرفتم ویسکی بگیرم که دیدم یه پسره داره ا/تو میبوسه معلوم بود مسته اگرنه الان اینجا رو به آتیش میکشید باهاش کلی بحث کردم
جینک : ببینم تو با تهیونگ چه مشکلی داری بچه هم بودید همش با هم دعوا میکردید
ا/ت : نمیدونم همش باهاش دعوا میکنم حال میده
معلوم بود خوابش میاد خمار حرف میزد هعی ا/ت از دست تو من چیکار کنم
بهش نگاه کردم خوابش برده بود یکم از سرعتم کم کردم و به سمت عمارت راهی شدم
...........
بلاخره رسیدیم پیاده شدم دَرِه سمت ا/تو باز کردم بغلش کردم و رفتم سمت در ورودی درو با پا باز کردم به دوروبر نگاه کردم کسی نبود نباید کسی میفهمید ما دوتا رفتیم بار اگرنه تنبیه میشدیم کسی نبود سریع رفتم طبقه بالا از پشت دیوار نگاه کردم اینجا هم کسی نبود رفتم تو اتاق ا/ت گزاشتمش رو تخت و پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم خواب بود سرشو بوسیدم و اومدم بیرون داشتم میرفتم اتاق خودم که پدرو دیدم
جاستین : سلام پسرم چه عجب تورو تو خونه پیدا کردیم هم تو هم ا/ت
( جاستین پدر ا/ت و جینکه )
جینک : آره چیزه کاره دیگه کارا زیاد شده
جاستین : شما دوتا چه کاری دارید دقیقا
انگاری گیر افتادم
جینک : خب چیزه خب کار دیگه
جاستین : خب چه کاری
جینک : خب مثلا با دوستامون بریم بیرون اینا
جاستین : آهان اینا کاره
جینک : آره دیگه
بهم خندید حقم داره
ا/ت ویو
حوصلم سر رفته بود رفتم پایین تو سالن هیچکس نبود پس اینا کجان حالا که نیستن بهتره از فرصت استفاده کنم و یکم خوش بگذرونم رفتم بالا تو اتاقم لباسامو عوض کردم و رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بار شب بود به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت 8 بود
........
بلاخره رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل بار بوی سیگار همه جا پیچیده بود روی صندلی پشت اُپنی که نوشیدنی سرو میشد نشستم
ا/ت : میشه یه لحظه بیاید
اومدش
گارسون : بله
ا/ت : یه ویسکی میخواستم یخ داشته باشه
گارسون : الان میارم
منتظر شدم تا بیاره وقتی اورد یکم ازش خوردم هنوزم همون بود عوض نشده بود
همشو سر کشیدم
نفهمیدم چقدر گذشت انقدر خورده بودم مست شده بودم یکی اومد کنارم نشست بهش نگاه کردم یه پسر بود
پسره : سلام
ا/ت : تو کی هستی
پسره : من یکی هستم مهم نیست حالا
صندلی رو کشید جلوتر و اومد دقیقا روبروم
پسره : میدونی تو خیلی خوشگلی
مست خندیدم
ا/ت : خیلی..ممنونم تو هم
پسره : پس ازم خوشت اومده
ا/ت : ها نه من دوست...پسر دارم
پسره : مهم نیس ازش جدا میشی
ا/ت : اما من دوسش دارم
کلا مست حرف میزدم خیلی مست بودم
پسره : تو منو بیشتر دوست داری
ا/ت : من
نزاشت حرفمو تموم کنم و داشت میومد جلوتر چشمام باز نمیشد که یهو پرت شد اونور چشمامو باز تر کردم تا بتونم درست ببینم یکی داشت میزدش پاشدم خواستم جلوشو بگیرم که برگشت عه این که جِینکه به من نگاه کرد دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند
ا/ت : هی ولم کن
دستمو کشیدم که برگشت و تو صورتم داد زد
جینک : باهام میای( با داد )
همچین داد زد که چشمام چهارتا شده بود
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید رفت سمت ماشین درو باز کرد و پرتم کرد تو ماشین درو کوبید قاطی کرده بود نشست صندلی راننده و با تمام سرعت رانندگی میکرد
جینک : چرا گزاشتی این کارو کنه( با داد )
ا/ت : یکم یواش تر برو دیوونه
جینک : حالا من دیوونه شدم ( با داد )
بهش خندیدم
ا/ت : آره
جینک : کجاش خنده داره
ا/ت : تو خیلی خنده داری
جینک : نخند میدونی اگه به بابا بگم چی میشه؟
ا/ت : خب بهش نگو
جینک برادر بزرگمه یه چیزی بیشتر از خواهر برادریم خیلی به هم نزدیکیم میتونم بگم جز همدیگه کسی رو نداریم بچگی خیلی با هم دعوا میکردیم ولی الان برعکسیم
ا/ت : اصلا خودت اونجا چیکار میکردی
جینک : من با تهیونگ قرار داشتم
ا/ت : بازم اون پسره
بهم خندید
جینک : آره همون پسره
چشمام باز نمیشد چشمامو بستم و داشت خوابم میبرد که سوال پرسید
جینک ویو
رفته بودم بار تا تهیونگو ببینم اونجا قرار گذاشته بودیم تا یه ویسکی بخوریم و بریم بگردیم داشتم میرفتم ویسکی بگیرم که دیدم یه پسره داره ا/تو میبوسه معلوم بود مسته اگرنه الان اینجا رو به آتیش میکشید باهاش کلی بحث کردم
جینک : ببینم تو با تهیونگ چه مشکلی داری بچه هم بودید همش با هم دعوا میکردید
ا/ت : نمیدونم همش باهاش دعوا میکنم حال میده
معلوم بود خوابش میاد خمار حرف میزد هعی ا/ت از دست تو من چیکار کنم
بهش نگاه کردم خوابش برده بود یکم از سرعتم کم کردم و به سمت عمارت راهی شدم
...........
بلاخره رسیدیم پیاده شدم دَرِه سمت ا/تو باز کردم بغلش کردم و رفتم سمت در ورودی درو با پا باز کردم به دوروبر نگاه کردم کسی نبود نباید کسی میفهمید ما دوتا رفتیم بار اگرنه تنبیه میشدیم کسی نبود سریع رفتم طبقه بالا از پشت دیوار نگاه کردم اینجا هم کسی نبود رفتم تو اتاق ا/ت گزاشتمش رو تخت و پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم خواب بود سرشو بوسیدم و اومدم بیرون داشتم میرفتم اتاق خودم که پدرو دیدم
جاستین : سلام پسرم چه عجب تورو تو خونه پیدا کردیم هم تو هم ا/ت
( جاستین پدر ا/ت و جینکه )
جینک : آره چیزه کاره دیگه کارا زیاد شده
جاستین : شما دوتا چه کاری دارید دقیقا
انگاری گیر افتادم
جینک : خب چیزه خب کار دیگه
جاستین : خب چه کاری
جینک : خب مثلا با دوستامون بریم بیرون اینا
جاستین : آهان اینا کاره
جینک : آره دیگه
بهم خندید حقم داره
۱۳۹.۲k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.