پارت 5 فصل 2 بهترین بازیکن 🧋🖤
پارت 5 فصل 2 بهترین بازیکن 🧋🖤
خوابم گرفته بود چشمامو بستم داشت خوابم میبرد که یکی درو باز کرد و اومد تو ات پاشد و بهش نگاه کرد منم بهش نگاه کردم
کاترین:عااا شما دوتا پیش هم بودید
ببخشید مزاحم شدم اما تو اتاقم خیلی تاریکه من میترسم جونگ کوک باید بیای پیش من
ات:من میام پیشت
کاترین: اما
ات:برای من مشکلی نیست اگه تو هم بخوای من میام
کاترین:باشه
توی ذهنش:بهترین موقعیته تا بکشمش
رفتیم توی اتاق
ات ویو
کم کم چشمام داشت گرم میشد که یه صدایی اومد
برگشتم کاترین بود با آمپول توی دستش
کاترین:میکشمت عوضی
ات:داری چیکار میکنی دیوونه شدی
سریع از روی تخت پاشدم
داشت میومد سمتم
آمپول رو اورد جلو
دستشو گرفتم و پیچوندمش
زدم توی گردنش بی هوش شد
رفتم توی اتاق جونگ کوک
ات:کوک....کوک پاشو
کوک:چی شده
با من بیا
کوک:ات کاترین چرا بی هوشه اون آمپول چیه ؟؟
ات:کی این دخترو پیدا کرده
کوک:جونگ سوک اون گفت خواهرمه
ات:اون خواهرت نیست اون لاراست دشمن قدیمه من
توی رستوران اون تو غذای من سم ریخته بود و لی غذا ها جابه جا شد
امشبم میخواست سم بهم تزریق کنه
کوک:خودم به حسابش میرسم
ات:نه بزار بره ولش کن
کوک:چرا
ات:برادر اون تو قمار به من باخت
یه عالمه طلب کار داشت فکر میکرد میبره ولی باخت
طلبکاراش هم میخواستن بکشنش
به قلبش تیر زده بودنو ولش کرده بودن توی خرابه
من پیداش کردمو بردمش پیش دکتر شخصیم
به زور نجاتش دادیم
دو ساله مخفیش کردم
برای امنیت خودش مجبور بودم بگم مرده
از اون به بعد خواهر منو مقصر می دونست
الانم که این کارارو کرد
کوک:تو از اولش می دونستی خواهرم نیست ؟
ات :آره
کوک:پس چرا بهم نگفتی
ات: چون اگه میفهمیدی اون جونگ سوک هم میفهمید
کوک:چه ربطی به جونگ سوک داره
ات:از وقتی من برادر لارا رو مخفی کردم
لارا سعی کرده با جونگ سوک برای نابودی من نقشه بکشه موفق هم شده ولی لارا نمی دونه جونگ سوک هم یکی از طلبکارای برادرشه و میخواد اون رو بکشه برای همین از لارا برای نزدیک شدن به من و تو استفاده کرد
کوک:حالا باید چیکار کنیم
ات: لارا رو توی اتاق زندانی کن فردا همه چیزو براش توضیح میدم و به خدمت اون جونگ سوک هم میرسم
کوک:تنهایی هیچ کاری نمی کنی
ات:اما
کوک:اما بی اما همین که گفتم من تا آخرش باهات هستم
با هم اون عوضی رو از بین میبریم
ات:خیلی دوست دارم
کوک:منم همینطور
برو تو اتاق من بخواب منم درو قفل میکنم و میام
ات:باشه اما زود بیا
کوک:اوکی
ات رفت تو اتاق رفتم سمت کاترین براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش روی تخت درو قفل کردمو
رفتم تو اتاق
خوابیدم رو تخت و ات رو بغل کردم
ات:شب بخیر
کوک:شب بخیر
گونشو بوسیدم و خوابیدم
این پارتو دوستم نوشته 🥺🫂🪶
خوشحال میشم کامنت بزارید 🫂🥺
خوابم گرفته بود چشمامو بستم داشت خوابم میبرد که یکی درو باز کرد و اومد تو ات پاشد و بهش نگاه کرد منم بهش نگاه کردم
کاترین:عااا شما دوتا پیش هم بودید
ببخشید مزاحم شدم اما تو اتاقم خیلی تاریکه من میترسم جونگ کوک باید بیای پیش من
ات:من میام پیشت
کاترین: اما
ات:برای من مشکلی نیست اگه تو هم بخوای من میام
کاترین:باشه
توی ذهنش:بهترین موقعیته تا بکشمش
رفتیم توی اتاق
ات ویو
کم کم چشمام داشت گرم میشد که یه صدایی اومد
برگشتم کاترین بود با آمپول توی دستش
کاترین:میکشمت عوضی
ات:داری چیکار میکنی دیوونه شدی
سریع از روی تخت پاشدم
داشت میومد سمتم
آمپول رو اورد جلو
دستشو گرفتم و پیچوندمش
زدم توی گردنش بی هوش شد
رفتم توی اتاق جونگ کوک
ات:کوک....کوک پاشو
کوک:چی شده
با من بیا
کوک:ات کاترین چرا بی هوشه اون آمپول چیه ؟؟
ات:کی این دخترو پیدا کرده
کوک:جونگ سوک اون گفت خواهرمه
ات:اون خواهرت نیست اون لاراست دشمن قدیمه من
توی رستوران اون تو غذای من سم ریخته بود و لی غذا ها جابه جا شد
امشبم میخواست سم بهم تزریق کنه
کوک:خودم به حسابش میرسم
ات:نه بزار بره ولش کن
کوک:چرا
ات:برادر اون تو قمار به من باخت
یه عالمه طلب کار داشت فکر میکرد میبره ولی باخت
طلبکاراش هم میخواستن بکشنش
به قلبش تیر زده بودنو ولش کرده بودن توی خرابه
من پیداش کردمو بردمش پیش دکتر شخصیم
به زور نجاتش دادیم
دو ساله مخفیش کردم
برای امنیت خودش مجبور بودم بگم مرده
از اون به بعد خواهر منو مقصر می دونست
الانم که این کارارو کرد
کوک:تو از اولش می دونستی خواهرم نیست ؟
ات :آره
کوک:پس چرا بهم نگفتی
ات: چون اگه میفهمیدی اون جونگ سوک هم میفهمید
کوک:چه ربطی به جونگ سوک داره
ات:از وقتی من برادر لارا رو مخفی کردم
لارا سعی کرده با جونگ سوک برای نابودی من نقشه بکشه موفق هم شده ولی لارا نمی دونه جونگ سوک هم یکی از طلبکارای برادرشه و میخواد اون رو بکشه برای همین از لارا برای نزدیک شدن به من و تو استفاده کرد
کوک:حالا باید چیکار کنیم
ات: لارا رو توی اتاق زندانی کن فردا همه چیزو براش توضیح میدم و به خدمت اون جونگ سوک هم میرسم
کوک:تنهایی هیچ کاری نمی کنی
ات:اما
کوک:اما بی اما همین که گفتم من تا آخرش باهات هستم
با هم اون عوضی رو از بین میبریم
ات:خیلی دوست دارم
کوک:منم همینطور
برو تو اتاق من بخواب منم درو قفل میکنم و میام
ات:باشه اما زود بیا
کوک:اوکی
ات رفت تو اتاق رفتم سمت کاترین براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش روی تخت درو قفل کردمو
رفتم تو اتاق
خوابیدم رو تخت و ات رو بغل کردم
ات:شب بخیر
کوک:شب بخیر
گونشو بوسیدم و خوابیدم
این پارتو دوستم نوشته 🥺🫂🪶
خوشحال میشم کامنت بزارید 🫂🥺
۱۶۲.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.