𝓟𝓪𝓻𝓽 2 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 2 ☕🪶
جینک ویو
جاستین : آهان اینا کاره
جینک : آره دیگه
بهم خندید حقم داره
جینک : عااا نخند دیگه
جاستین : باشه باشه فردا مهمون داریم به ا/تم بگو
جینک : کیه؟
جاستین : تهیونگ با خانوادش میان
جینک : بهم نگفته بود
جاستین : همین چند دقیقه پیش به پدرش گفتم فردا خودش بهت میگه
جینک : باشه
جاستین : خوب بخوابی پسرم من برم یه سر به ا/تم بزنم
خواست بره که دستشو گرفتم
جینک : نه لازم نیست من من همین چند دقیقه پیش پیشش بودم خوابه بهتره نرید بیدار میشه
جاستین : نه آروم میرم بیدار نمیشه
اگه میرفت میدیدش میفهمید که مست بوده دوباره دستشو گرفتم
جینک : نه اون خوابش سبکه زود بیدار میشه بهتره بریم بخوابیم من خودم صبح بیدارش میکنم
جاستین : باشه پسرم پس شبت بخیر
جینک : شب بخیر
از پله ها رفت پایین آخیش بخیر گذشت اگرنه بدبخت میشدیم رفتم سمت اتاقم درو باز کردم و رفتم داخل الان فقط یه دوش آب سرد کمه حوله رو برداشتم و رفتم داخل حموم لباسامو دراوردم و شیرو باز کردم
....................
یه دوش نیم ساعته گرفتم و بعد از پوشیدن حوله اومدم بیرون صدای گوشیم میومد داشت زنگ میخورد دنبالش گشتم پس کجاس متکاهای روس تختو بلند کردم زیر یکیشون بود برداشتمش تهیونگ بود جواب دادم
تهیونگ : معلوم هست تو کجایی نیم ساعته دارم زنگ میزنم امشبم که یهو غیبت زد
جینک : بابا آروم باش حموم بودم توام که تا من میرم حموم زنگ میزنی اونجا ا/تو دیدم مست کرده بود اوردمش خونه برای همین یهویی رفتم
تهیونگ : ا/تم اونجا بود؟
جینک : آره
تهیونگ : تو نباید یه خبر بدی ؟
خندیدم
جینک : نه
تهیونگ : ببینمت بهت نشون میدم
بازم بهش خندیدم
جینک : فردا میبینی
تهیونگ : چطور؟
جینک : فردا خونه ی ما دعوتید پدرت هنوز بهت نگفته؟
تهیونگ : نه
جینک : حتما فردا بهتون میگه
تهیونگ : حتما همین طوره
جینک : باشه پس فردا میبینمت
تهیونگ : آره خودتو آماده کن
جینک : چشم قربان
بهم خندید
تهیونگ : دیوونه برو بخواب فردا صبح ساعت 8 جلوی پارک منتظرتم
جینک : چشم
تهیونگ : خداحافظ
جینک : خداحافظ
قط کردم پسره ی دیوونه برای همین حل بازیاشه که دوسش دارم
حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و به سقف زل زدم احساس سبکی میکردم هوا سرد بود پتورو روی خودم کشیدم ، چشمام کم کم سنگین شد و خوابم برد
..................
ا/ت ویو
چشمامو با نور خورشید باز کردم سرم خیلی درد میکرد به اطراف نگاه کردم من چجوری اومدم تو اتاق خودم پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم ، موهامو شونه کردم و یه تیشرت سفید گشاد با شلوار گرم کن مشکی پوشیدم و رفتم بیرون حوصله بیرون رفتنو نداشتم برای همین کل روزو میخواستم تو خونه بمونم رسیدم به پله ها که صدای جینکو شنیدم
جینک : اووو صبح بخیر بلاخره شما بیدار شدید
ا/ت : برو بابا اول صبحی
جینک : دیشب داشتی کار دستمون میدادی
ا/ت : چرا
جینک : بازم مست کردی تازه داشتی تو بار یکیرو هم میبوسیدی
ا/ت : چی( با داد )
جینک : داد نزن خب اگه من نمیرسیدم این اتفاق میوفتاد
ا/ت : اوفف لعنتی
نگاهش افتاد به لباسم
ا/ت : ببینم تو اول صبحی کجا داری میری
جینک : با تهیونگ قرار گزاشتیم
ا/ت : خوش بگذره
جینک : ببینم تو حالت خوبه؟
ا/ت : نه سرم داره میترکه
جینک : میخواستی بشینی سرجات
ا/ت : اصلا تو چیکار داری
جینک : ببین منو
اینو که گفت صدای بابا اومد
جاستین : عه بچه ها بیدار شدید
داشت دعوامون میشد خوب شد اومد
جینک و ا/ت : سلام بابا
جاستین : سلام ، بچه ها بیاید پایین صبحونه بخورید چرا اینجا وایسادید
ا/ت : الان میایم
جاستین : منتظریم
رفتش
ا/ت : همش تقصیر توعه داشت میفهمید
جینک : من دیشب مست کرده بودم؟
ا/ت : تو ام همش همینو بگو
جینک : تا مارو همینجا دار نزدن بهتره بری
رفتم پایین اونم اومد صبحونه رو چیده بودن رفتیم سر میز و رو صندلی هامون نشستیم صندلی منو جینک کنار هم بود بغل هم میشستیم
هانول : بلاخره اومدید
هانول مامانم بود
جینک : یکم دیر کردیم ببخشید
سرم درد میکرد ولی نباید بروز میدادم
جاستین : خب شروع کنید
همه شروع کردن به خوردن ولی من انقدر سرم درد میکرد که نمیتونستم چیزی بخورم فقط به غذا نگاه میکردم
هانول : دخترم تو نمیخوری؟
ا/ت : نه من گشنم نیست اگه مشکلی نیست برم اتاقم
جاستین : چیزی شده؟
ا/ت : نه چیزی نشده فقط خستم همین
هانول : باشه اما اگه چیزی شده بگو
ا/ت : نه چیزی نشده باور کنید
جاستین : باشه دخترم برو
ا/ت : ممنونم
از سر میز پاشدم و مثلا رفتم اتاقم وقتی چشمشون از من برداشته شد رفتم تو آشپزخونه و یه قرص نعناع برداشتم و انداختم تو آب انقدری تجربه دارم که بدونم باید چی بخورم
جینک ویو
جاستین : آهان اینا کاره
جینک : آره دیگه
بهم خندید حقم داره
جینک : عااا نخند دیگه
جاستین : باشه باشه فردا مهمون داریم به ا/تم بگو
جینک : کیه؟
جاستین : تهیونگ با خانوادش میان
جینک : بهم نگفته بود
جاستین : همین چند دقیقه پیش به پدرش گفتم فردا خودش بهت میگه
جینک : باشه
جاستین : خوب بخوابی پسرم من برم یه سر به ا/تم بزنم
خواست بره که دستشو گرفتم
جینک : نه لازم نیست من من همین چند دقیقه پیش پیشش بودم خوابه بهتره نرید بیدار میشه
جاستین : نه آروم میرم بیدار نمیشه
اگه میرفت میدیدش میفهمید که مست بوده دوباره دستشو گرفتم
جینک : نه اون خوابش سبکه زود بیدار میشه بهتره بریم بخوابیم من خودم صبح بیدارش میکنم
جاستین : باشه پسرم پس شبت بخیر
جینک : شب بخیر
از پله ها رفت پایین آخیش بخیر گذشت اگرنه بدبخت میشدیم رفتم سمت اتاقم درو باز کردم و رفتم داخل الان فقط یه دوش آب سرد کمه حوله رو برداشتم و رفتم داخل حموم لباسامو دراوردم و شیرو باز کردم
....................
یه دوش نیم ساعته گرفتم و بعد از پوشیدن حوله اومدم بیرون صدای گوشیم میومد داشت زنگ میخورد دنبالش گشتم پس کجاس متکاهای روس تختو بلند کردم زیر یکیشون بود برداشتمش تهیونگ بود جواب دادم
تهیونگ : معلوم هست تو کجایی نیم ساعته دارم زنگ میزنم امشبم که یهو غیبت زد
جینک : بابا آروم باش حموم بودم توام که تا من میرم حموم زنگ میزنی اونجا ا/تو دیدم مست کرده بود اوردمش خونه برای همین یهویی رفتم
تهیونگ : ا/تم اونجا بود؟
جینک : آره
تهیونگ : تو نباید یه خبر بدی ؟
خندیدم
جینک : نه
تهیونگ : ببینمت بهت نشون میدم
بازم بهش خندیدم
جینک : فردا میبینی
تهیونگ : چطور؟
جینک : فردا خونه ی ما دعوتید پدرت هنوز بهت نگفته؟
تهیونگ : نه
جینک : حتما فردا بهتون میگه
تهیونگ : حتما همین طوره
جینک : باشه پس فردا میبینمت
تهیونگ : آره خودتو آماده کن
جینک : چشم قربان
بهم خندید
تهیونگ : دیوونه برو بخواب فردا صبح ساعت 8 جلوی پارک منتظرتم
جینک : چشم
تهیونگ : خداحافظ
جینک : خداحافظ
قط کردم پسره ی دیوونه برای همین حل بازیاشه که دوسش دارم
حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و به سقف زل زدم احساس سبکی میکردم هوا سرد بود پتورو روی خودم کشیدم ، چشمام کم کم سنگین شد و خوابم برد
..................
ا/ت ویو
چشمامو با نور خورشید باز کردم سرم خیلی درد میکرد به اطراف نگاه کردم من چجوری اومدم تو اتاق خودم پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم ، موهامو شونه کردم و یه تیشرت سفید گشاد با شلوار گرم کن مشکی پوشیدم و رفتم بیرون حوصله بیرون رفتنو نداشتم برای همین کل روزو میخواستم تو خونه بمونم رسیدم به پله ها که صدای جینکو شنیدم
جینک : اووو صبح بخیر بلاخره شما بیدار شدید
ا/ت : برو بابا اول صبحی
جینک : دیشب داشتی کار دستمون میدادی
ا/ت : چرا
جینک : بازم مست کردی تازه داشتی تو بار یکیرو هم میبوسیدی
ا/ت : چی( با داد )
جینک : داد نزن خب اگه من نمیرسیدم این اتفاق میوفتاد
ا/ت : اوفف لعنتی
نگاهش افتاد به لباسم
ا/ت : ببینم تو اول صبحی کجا داری میری
جینک : با تهیونگ قرار گزاشتیم
ا/ت : خوش بگذره
جینک : ببینم تو حالت خوبه؟
ا/ت : نه سرم داره میترکه
جینک : میخواستی بشینی سرجات
ا/ت : اصلا تو چیکار داری
جینک : ببین منو
اینو که گفت صدای بابا اومد
جاستین : عه بچه ها بیدار شدید
داشت دعوامون میشد خوب شد اومد
جینک و ا/ت : سلام بابا
جاستین : سلام ، بچه ها بیاید پایین صبحونه بخورید چرا اینجا وایسادید
ا/ت : الان میایم
جاستین : منتظریم
رفتش
ا/ت : همش تقصیر توعه داشت میفهمید
جینک : من دیشب مست کرده بودم؟
ا/ت : تو ام همش همینو بگو
جینک : تا مارو همینجا دار نزدن بهتره بری
رفتم پایین اونم اومد صبحونه رو چیده بودن رفتیم سر میز و رو صندلی هامون نشستیم صندلی منو جینک کنار هم بود بغل هم میشستیم
هانول : بلاخره اومدید
هانول مامانم بود
جینک : یکم دیر کردیم ببخشید
سرم درد میکرد ولی نباید بروز میدادم
جاستین : خب شروع کنید
همه شروع کردن به خوردن ولی من انقدر سرم درد میکرد که نمیتونستم چیزی بخورم فقط به غذا نگاه میکردم
هانول : دخترم تو نمیخوری؟
ا/ت : نه من گشنم نیست اگه مشکلی نیست برم اتاقم
جاستین : چیزی شده؟
ا/ت : نه چیزی نشده فقط خستم همین
هانول : باشه اما اگه چیزی شده بگو
ا/ت : نه چیزی نشده باور کنید
جاستین : باشه دخترم برو
ا/ت : ممنونم
از سر میز پاشدم و مثلا رفتم اتاقم وقتی چشمشون از من برداشته شد رفتم تو آشپزخونه و یه قرص نعناع برداشتم و انداختم تو آب انقدری تجربه دارم که بدونم باید چی بخورم
۱۷۱.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.