King or Queen 🖤✨️
King or Queen 🖤✨️
Part 22
یوری: راستی دخترا برای فردا وقت ارایشگاه گرفتم بریم به خودمون برسیم
ایریس: اییی ارهههه افرین دمت گرم ، ساعت چند و کجا؟؟
یوری: سوپرایزه ( ابرو بالا انداختن )
جونگ کوک: یعنی الان این موضوع انقدر مهمه که دارید با دهن پر سر ناهار بحث می کنید؟؟
داسام: هیونگ برای دخترا هیچ چیز مهم تر از خوشگلی و قیافه اشون نیست پس طبیعیه
جونگ کوک: بعد بیا باهات کار دارم داسام
هانول: چکارش داری؟؟
ایریس: فضولی؟؟ به تو چه اخه سرت تو کار خودت باشه بچه
جونگ کوک: بعدا بهتون میگم
داسام: چشم هیونگ
( ساعت ۶ بعد از ظهر توی ویلا )
مین ها: الان از خستگی بی هوش میشم
ایریس: بخدا اگه دستم به یوری و کیونگ سو برسه می کشمشون عوضی های از زیر کار در رو
داسام: جونم هیونگ گفتی کارم داری!!
جونگ کوک: ا.اره درسته ( استرس )
داسام: یا هیونگ چی شده انقدر استرس داری اتفاقی افتاده؟؟ ( نگران )
جونگ کوک: ببین چیزایی که میگم باید بین خودمون بمونه هااا نباید به کسی چیزی بگی
داسام: داری می ترسونیم بگو چی شده؟؟
جونگ کوک: اممم میگم من احساس می کنم مریض شدم انگار ولی نمی دونم چجور مریضیه
داسام: ه.هیونگ ( بغض )
جونگ کوک: نه نهههه قرار نیست بمیرم نترس فقط هرچی میگم گوش کن چون می دونم برخلاف سن کمت خیلی باهوش و با تجربه ایی می تونی بهم کمک کنی این خلا رو پر کنم و تیکه های پازل توی ذهنم رو مرتب کنم چون خودمم خیلی گیچ شدم و به کمک کسی نیاز دارم که بتونم بهش اعتماد کنم نمی دونم چرا ولی حس می کنم هرچی بشه می تونم به تو اعتماد کنم ( لبخند )
داسام: ممنون هیونگ نظر لطفته ( خوشحال ، چشم های اکلیلی )
Part 22
یوری: راستی دخترا برای فردا وقت ارایشگاه گرفتم بریم به خودمون برسیم
ایریس: اییی ارهههه افرین دمت گرم ، ساعت چند و کجا؟؟
یوری: سوپرایزه ( ابرو بالا انداختن )
جونگ کوک: یعنی الان این موضوع انقدر مهمه که دارید با دهن پر سر ناهار بحث می کنید؟؟
داسام: هیونگ برای دخترا هیچ چیز مهم تر از خوشگلی و قیافه اشون نیست پس طبیعیه
جونگ کوک: بعد بیا باهات کار دارم داسام
هانول: چکارش داری؟؟
ایریس: فضولی؟؟ به تو چه اخه سرت تو کار خودت باشه بچه
جونگ کوک: بعدا بهتون میگم
داسام: چشم هیونگ
( ساعت ۶ بعد از ظهر توی ویلا )
مین ها: الان از خستگی بی هوش میشم
ایریس: بخدا اگه دستم به یوری و کیونگ سو برسه می کشمشون عوضی های از زیر کار در رو
داسام: جونم هیونگ گفتی کارم داری!!
جونگ کوک: ا.اره درسته ( استرس )
داسام: یا هیونگ چی شده انقدر استرس داری اتفاقی افتاده؟؟ ( نگران )
جونگ کوک: ببین چیزایی که میگم باید بین خودمون بمونه هااا نباید به کسی چیزی بگی
داسام: داری می ترسونیم بگو چی شده؟؟
جونگ کوک: اممم میگم من احساس می کنم مریض شدم انگار ولی نمی دونم چجور مریضیه
داسام: ه.هیونگ ( بغض )
جونگ کوک: نه نهههه قرار نیست بمیرم نترس فقط هرچی میگم گوش کن چون می دونم برخلاف سن کمت خیلی باهوش و با تجربه ایی می تونی بهم کمک کنی این خلا رو پر کنم و تیکه های پازل توی ذهنم رو مرتب کنم چون خودمم خیلی گیچ شدم و به کمک کسی نیاز دارم که بتونم بهش اعتماد کنم نمی دونم چرا ولی حس می کنم هرچی بشه می تونم به تو اعتماد کنم ( لبخند )
داسام: ممنون هیونگ نظر لطفته ( خوشحال ، چشم های اکلیلی )
۵.۸k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.