تقلب
تقلب
ادامه شات سوم
پایان فلش بک
ات ویو
همه چی یادم اومد حتی جونگ کوک اون شب منو برد خونمون واقعا خجالت کشیده بودم نمیتونستم چیزی بگم وای جرا اینا براش اینقد مهم بود اروم لب زدم
+م. ممنو.. نم.. اگه به خاطر تو نبود...معلو.....
پرید وسط حرفمو نصفش گذاشت
_هیششش دیگه بهش فک نکن.. در ضمن نمیخوام ممنون باشی.. میخوام برام جبرانش کنی
طی صحبت کردنش بهش خیره شده بودم با هر لحظه نگا کردن بهش ضربان قلبم تندتند میزد
با جمله اخر متعجب شدمو سوالی پرسیم
+جبران؟... اوکی چیکار میتونم برات بکنم.. هرکاری بتونم میکنم برات کوتاهی نمیکنم
_اااام من بهت دوبار کمک کردم.. دریته.. پس توباید دوبار برام جبران کنی
+.. فقط نگا مبکردم چیزی نمیگفتم
_خب.. اولین کاری که باید انجام بدی اینکه.... همراهی کنی
+هاا؟ چییی.همر...
حرفم با کوبونده شدن لباش به لبام قطع شد داشت از لبام مکتی عمیقی میگرفت منم بیکار نموندمو با دستم به سینش ضربه میزدم
جونگ کوک
داشتم میبوسیدمش ولی اون همکاری نمیکرد بیشتر لج میکرد منم اهمیتی ندادمو به کارم ادمه دادم با کم اوردن نفس ازش جدا شدم وقتی نفسش کمی جا اومد میخواست اعتراض کنه که انگشته اشارمو گذاشتم رو لبش سرمو نزدیک گوشش کردمو
_هیششش.. خودت گفتی هرکاری میکنی تا جبران کنی پس حالا همراهی کن دوبترو لبامو کوبوندم رولباشو شروع مردم به خوردنشون کمی بعد اونم شرو به همکاری کرد لبخند رضایت بخشی زدمـ به بوسیدنش ادامه دادمـ
ات
داشت میبوسبدم که منم یهو شروع به همکاری کردم و داشتم میبوسیدم نمیدونم چیشد ولی دلم مبخواس ببوسمش بعد از چند مین از هم جدا شدیم جئون تو چشام زل زد که منم بهش چشم دوختم
بایکی از دستاش دستمو گرف و اون یکی دستشو گذاشت رو صورتمو نوازشش کرد
بقیه تو کامنت
ادامه شات سوم
پایان فلش بک
ات ویو
همه چی یادم اومد حتی جونگ کوک اون شب منو برد خونمون واقعا خجالت کشیده بودم نمیتونستم چیزی بگم وای جرا اینا براش اینقد مهم بود اروم لب زدم
+م. ممنو.. نم.. اگه به خاطر تو نبود...معلو.....
پرید وسط حرفمو نصفش گذاشت
_هیششش دیگه بهش فک نکن.. در ضمن نمیخوام ممنون باشی.. میخوام برام جبرانش کنی
طی صحبت کردنش بهش خیره شده بودم با هر لحظه نگا کردن بهش ضربان قلبم تندتند میزد
با جمله اخر متعجب شدمو سوالی پرسیم
+جبران؟... اوکی چیکار میتونم برات بکنم.. هرکاری بتونم میکنم برات کوتاهی نمیکنم
_اااام من بهت دوبار کمک کردم.. دریته.. پس توباید دوبار برام جبران کنی
+.. فقط نگا مبکردم چیزی نمیگفتم
_خب.. اولین کاری که باید انجام بدی اینکه.... همراهی کنی
+هاا؟ چییی.همر...
حرفم با کوبونده شدن لباش به لبام قطع شد داشت از لبام مکتی عمیقی میگرفت منم بیکار نموندمو با دستم به سینش ضربه میزدم
جونگ کوک
داشتم میبوسیدمش ولی اون همکاری نمیکرد بیشتر لج میکرد منم اهمیتی ندادمو به کارم ادمه دادم با کم اوردن نفس ازش جدا شدم وقتی نفسش کمی جا اومد میخواست اعتراض کنه که انگشته اشارمو گذاشتم رو لبش سرمو نزدیک گوشش کردمو
_هیششش.. خودت گفتی هرکاری میکنی تا جبران کنی پس حالا همراهی کن دوبترو لبامو کوبوندم رولباشو شروع مردم به خوردنشون کمی بعد اونم شرو به همکاری کرد لبخند رضایت بخشی زدمـ به بوسیدنش ادامه دادمـ
ات
داشت میبوسبدم که منم یهو شروع به همکاری کردم و داشتم میبوسیدم نمیدونم چیشد ولی دلم مبخواس ببوسمش بعد از چند مین از هم جدا شدیم جئون تو چشام زل زد که منم بهش چشم دوختم
بایکی از دستاش دستمو گرف و اون یکی دستشو گذاشت رو صورتمو نوازشش کرد
بقیه تو کامنت
۱۳.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.