تقلب
تقلب
#تکپارتی
sh2
چند قدمی اروم رفتم جلو میخواستم چیزی بگم اما نمیدونستم چی.. که جونگ کوک لب زد
_گفتم نیم ساعت نه ۳۱دیقه
سوالی گفتم
+هااا؟
جئون تو یه حرکت بلند شدو بسمتم چرخید منم بخاطر حرکت یهوییشو نزدیک بودنمون تعادلمو از دست دادمو میخواستم بیوفتم که از بازوهام منو گرفت..
یه نگا به ساعتش مچیش کردو بعد ساعتشو به طرفم گرفت.. ساعت مچیش ساعت11:31 دیقه رو نشون میداد.. با صداش به چهرش چشم دوختم
_یه دیقه تاخیر داشتی.. رویت میفرمایید که
+میشه حرفتو بگی برم.. راستی ممنونم بابت کمکت
جئون شونه هاشو بالا انداخت و گفت
_حرفم... حرفم اینه که چی باعث شده بود نتونی واسه امتحان درس بخونی؟
از حرفش تعجب کردم و نمیدونستم چی باید بگم
+عااا امم خب. خب میدونی رفته بودم مهمونی بخاطر همون
_عاهااا اونوقت مهمونی چه جور مهمونی بود
لبخند زدمو با استرس گفتم
+حیحح.. لبخند ملیح.. خب معلومه. مه.. مهمونی خونوادگی دیگهه
جئون دستاشو رو کمرش گذاشت گوشت لپاشو به دندون گرفتو ابرو هاشو بالا انداخت
_اصن دروغگوی خوبی نیستی لی ات
چند قدم بهم نزدیک شد
_من که میدونم تو اون پارتی دیشب بودی داشتی چسگذرونی میکردی به خاطر همین نخوندی.. چرا باید تا نصفه شب تو اون بار لعنتی میبودی هااا.. صداشو تو این جمله زیاد میکنه
حرفاش حیرت زدم کرده بود
+اصن به تو چه هاا تورو سننه
_هه.. پوزخند... به خاطرت نشستمو درس خوندم به من چه ارهه
بعد از کمرم گرفت میخواستم ازش جداشم که محکمتر گرفتم با گستاخی گفتم
+میخواستی نخونی جناب جئون.. مگه من گفتم.. همچین چیزی که یادم نمیاد.. پس چرا خوندی؟
پوزخند ترسناکی زدو منو به خودش فشرد
سرشو نزدیک صورتمو کردو گفت
_بخاطر اینکه ترم بعدم باتو باشم
بعد زود لبشو گذاشت رو لبامو با پوزخند یه کیس سطحی ازم گرفت بهت زده بودم با درک مسئله رو سینه هاش با مشت زدمو و میخواستم ازش جداشم
+چهه غلطی میکنیی هااا ولم کن
که منو بردو به دیوار تکیم داد
بقیشو شب میزارم در ضمن بابت تاخیر متاسفم
بلایک
#تکپارتی
sh2
چند قدمی اروم رفتم جلو میخواستم چیزی بگم اما نمیدونستم چی.. که جونگ کوک لب زد
_گفتم نیم ساعت نه ۳۱دیقه
سوالی گفتم
+هااا؟
جئون تو یه حرکت بلند شدو بسمتم چرخید منم بخاطر حرکت یهوییشو نزدیک بودنمون تعادلمو از دست دادمو میخواستم بیوفتم که از بازوهام منو گرفت..
یه نگا به ساعتش مچیش کردو بعد ساعتشو به طرفم گرفت.. ساعت مچیش ساعت11:31 دیقه رو نشون میداد.. با صداش به چهرش چشم دوختم
_یه دیقه تاخیر داشتی.. رویت میفرمایید که
+میشه حرفتو بگی برم.. راستی ممنونم بابت کمکت
جئون شونه هاشو بالا انداخت و گفت
_حرفم... حرفم اینه که چی باعث شده بود نتونی واسه امتحان درس بخونی؟
از حرفش تعجب کردم و نمیدونستم چی باید بگم
+عااا امم خب. خب میدونی رفته بودم مهمونی بخاطر همون
_عاهااا اونوقت مهمونی چه جور مهمونی بود
لبخند زدمو با استرس گفتم
+حیحح.. لبخند ملیح.. خب معلومه. مه.. مهمونی خونوادگی دیگهه
جئون دستاشو رو کمرش گذاشت گوشت لپاشو به دندون گرفتو ابرو هاشو بالا انداخت
_اصن دروغگوی خوبی نیستی لی ات
چند قدم بهم نزدیک شد
_من که میدونم تو اون پارتی دیشب بودی داشتی چسگذرونی میکردی به خاطر همین نخوندی.. چرا باید تا نصفه شب تو اون بار لعنتی میبودی هااا.. صداشو تو این جمله زیاد میکنه
حرفاش حیرت زدم کرده بود
+اصن به تو چه هاا تورو سننه
_هه.. پوزخند... به خاطرت نشستمو درس خوندم به من چه ارهه
بعد از کمرم گرفت میخواستم ازش جداشم که محکمتر گرفتم با گستاخی گفتم
+میخواستی نخونی جناب جئون.. مگه من گفتم.. همچین چیزی که یادم نمیاد.. پس چرا خوندی؟
پوزخند ترسناکی زدو منو به خودش فشرد
سرشو نزدیک صورتمو کردو گفت
_بخاطر اینکه ترم بعدم باتو باشم
بعد زود لبشو گذاشت رو لبامو با پوزخند یه کیس سطحی ازم گرفت بهت زده بودم با درک مسئله رو سینه هاش با مشت زدمو و میخواستم ازش جداشم
+چهه غلطی میکنیی هااا ولم کن
که منو بردو به دیوار تکیم داد
بقیشو شب میزارم در ضمن بابت تاخیر متاسفم
بلایک
۶.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.