برده part

﴿ برده ﴾ ۵۵ part

گوشیو قطع کرد و در جیبش گذاشت
هویون داشت سمتش می اومد
تا اینکه روبه روش ایستاد با چشم های پریشونش پرسید : خوبی جیمی من
جیمین لبخند داغونی زد و موهای کوتاه دختر رو پشته گوشش داد : آره هویونم خیلی خوبم هیچوقت به این خوبی نشده بودم
کف دست جیمین هنوز روی گونه اش بود هویون آروم دستشو گذاشت روی دست جیمین و به چشم هایش زل زد : جیمی یه چیزی شده بهم بگو
جیمین دیگه داشت بغضش می‌گرفت با خنده ظاهری لب زد : هیچی نشده مگه میشه من ناراحت بشم اونی که همیشه ناراحت میشه همه نگرانش میشن صاحبه شرکته مرد عمارته جونگ کوکه نه من.. پس نگران من نشو
هویون اخم غلیظی کرد و با پاش زد به پای جیمین عصبی گفت: خفه خون میگیری با خفت کنم می‌دونی اگه تو نباشی اون عمارت نمی‌خنده
جیمین تلخندی زد و قدمی از هویون فاصله گرفت که باعث تعجب آن دختر شد تا هویون سمتش قدم برداشت جیمین دوباره قدمی عقب رفت
این دفعه جیمین نمی‌خندید تظاهر نمی‌کرد برعکس خیلی مصمم و جدی بیان کرد : نزدیکم نشو دیگه باید به دوریم عادت کنی چون دارم میرم آمستردام تا شرکت اونجا رو اداره کنم
هویون دیگه داشت دیونه میشد سریع گفت : چی‌ داری میگی
جیمین پشت کرد بهش میخواست بدون خداحافظی بره
قدم های محکمی برمیداشت هویون بغضش گرفت
اون نمی‌تونست بدونه جیمین زندگی کنه
با بغض دردناکی داد زد : جیمی ..نرو خواهش میکنم ....
لطفاً.. تنهام نزار .. مگه نمی دونی بدونه تو نمیتونم توی اون عمارت لجن زندگی کنم
با اینکه صداشو می‌شنید ولی به راهش ادامه میداد ..‌.
دیگه کم کم اشک های هویون سرازیر میشدن نمی‌تونست جلوی اون دیونه رو بگیره پس دل زد به دریا و پشته سرش داد. زد : من عاشقتم پارک جیمین
همین بود که جیمین ایستاد شوکه پلک زد یعنی تموم این مدت...
بهت زد چرخید سمتش اما نمی‌تونست از تصمیمش منصرف بشه..
دوید سمتش طوری که مثله باد. بهش رسید
و از شونه هاش گرفت و چسپوند به ماشین
و اونجا بود که برای اولین بار لب های گرمش به لب های سرد دختر چسپید
دیدگاه ها (۰)

﴿ برده ﴾۵۶ part دختره چشم بست و اجازه داد اشک هاش گونه هاش...

سلام بچه ها بگید ببینم دوست دارید دیگه فعالیت نکنم حتما همین...

برده ﴾۵۴ part بلند بلند گریه میکرد جیمین دیگه دلی براش نمون...

﴿ برده ﴾ ۵۳ part سکوت سنگین و مرگبار در فضای سفید رنگ بیمارس...

﴿ برده ﴾ 3 part سی یون یه سمتشون آمد و گفت : نه صبر کنید حا...

﴿ برده ﴾ part 17جیمین عصبی مشتی به دیوار زد و پر خشم داد زد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط