برده part
﴿ برده ﴾ ۵۳ part
سکوت سنگین و مرگبار در فضای سفید رنگ بیمارستان میچرخید
شاید چون جز جیمین و هیچکس در آنجا نبود جلوی اتاق عمل منتظر پسر عمویش بود تصادف ناگهانیش جیمین رو حسابی شوکه کرده بود
با صدای قدم هایی سرشو بلند کرد
با دیدن خانوادش که آمدن از روی صندلی بلند شد
یون با چشم های گریونش سمته جیمین آمد به قدری ناراحت بود که هیچی جلو دارش نبود با گریه یقه جیمین رو گرفت و داد زد : پسرم حالش خوبه چرا تصادف کرد ها باهم توی یه ماشین بودین ها چرا تو چیزیت نشد چرا پسرم قربانی کارهای بد مادرت شد
هویون سریع سمتشون رفت و دست های یون رو از یقه جیمین جدا کرد
خشن گفت : خاله یون آروم بگیر
آری همراه نایون بلاخره حضور پیدا کردن
آری با بغض ایستاد نایون مثله همیشه ریلکس و جدی بود تا اینکه روبه جیمین کرد و گفت : پسرم تو حالت خوبه
جیمین با بغض و چشم های پر از اشک که باعث چشم های اشکی هویونم شد سر تکان داد همه نگران و پریشون بودن
یون با گریه روبه نایون لب زد : چرا پسره تو قربانی کارهای بد تو نشد ...
پسر من چرا باید تاوان کارای تو رو پس بده ..
نایون مثله مار پر از زهر می موند ولی همیشه ریلکس حرف میزد : پسر من رئیس خانواده و عمارته مشکیه پس نباید هیچ اتفاقی براش بیافته اونو دیگه ساکت شو یون
هویون آروم دست جیمین رو گرفت آرامشی خاصی به جیمین منتقل کرد ولی ثانیه ای نگذشت که صدای گریون یه سول توی راه روی بیمارستان پیچید با بدو
به سوی هویون اومد : چی.. شده جونگ کوک حالش خوبه ..
هویون دست جیمین رو ول کرد
جیمین دیگه خسته شده بود از دعوا و بحث های این آدما درمونده از اونجا خارج شد ..
هویون یه سول رو به آغوش گرفت دختری که برای عشقش اشک می ریخت یا مادری که برای پسرش گریه میکرد
همه توی وضع بدی بودن
صدای گریون یون بلند شد که با ضجه میگفت: پسرم حقش نبود تصادف کنه.... اون مرد خانواده ست .. اگه اون نباشه ما چیکار کنیم....
سکوت سنگین و مرگبار در فضای سفید رنگ بیمارستان میچرخید
شاید چون جز جیمین و هیچکس در آنجا نبود جلوی اتاق عمل منتظر پسر عمویش بود تصادف ناگهانیش جیمین رو حسابی شوکه کرده بود
با صدای قدم هایی سرشو بلند کرد
با دیدن خانوادش که آمدن از روی صندلی بلند شد
یون با چشم های گریونش سمته جیمین آمد به قدری ناراحت بود که هیچی جلو دارش نبود با گریه یقه جیمین رو گرفت و داد زد : پسرم حالش خوبه چرا تصادف کرد ها باهم توی یه ماشین بودین ها چرا تو چیزیت نشد چرا پسرم قربانی کارهای بد مادرت شد
هویون سریع سمتشون رفت و دست های یون رو از یقه جیمین جدا کرد
خشن گفت : خاله یون آروم بگیر
آری همراه نایون بلاخره حضور پیدا کردن
آری با بغض ایستاد نایون مثله همیشه ریلکس و جدی بود تا اینکه روبه جیمین کرد و گفت : پسرم تو حالت خوبه
جیمین با بغض و چشم های پر از اشک که باعث چشم های اشکی هویونم شد سر تکان داد همه نگران و پریشون بودن
یون با گریه روبه نایون لب زد : چرا پسره تو قربانی کارهای بد تو نشد ...
پسر من چرا باید تاوان کارای تو رو پس بده ..
نایون مثله مار پر از زهر می موند ولی همیشه ریلکس حرف میزد : پسر من رئیس خانواده و عمارته مشکیه پس نباید هیچ اتفاقی براش بیافته اونو دیگه ساکت شو یون
هویون آروم دست جیمین رو گرفت آرامشی خاصی به جیمین منتقل کرد ولی ثانیه ای نگذشت که صدای گریون یه سول توی راه روی بیمارستان پیچید با بدو
به سوی هویون اومد : چی.. شده جونگ کوک حالش خوبه ..
هویون دست جیمین رو ول کرد
جیمین دیگه خسته شده بود از دعوا و بحث های این آدما درمونده از اونجا خارج شد ..
هویون یه سول رو به آغوش گرفت دختری که برای عشقش اشک می ریخت یا مادری که برای پسرش گریه میکرد
همه توی وضع بدی بودن
صدای گریون یون بلند شد که با ضجه میگفت: پسرم حقش نبود تصادف کنه.... اون مرد خانواده ست .. اگه اون نباشه ما چیکار کنیم....
- ۶۶۷
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط