یهو منیجر با دست های خونی میاد اتاق استراحت و میگه من میر
یهو منیجر با دست های خونی میاد اتاق استراحت و میگه من میرم دکتر خبر کنم یه ساسنگ فن به ات چاقو زده یه بارم نزده چندبار زده نبضش خیلی ضعيفه برید کنارش مواظبش باشید)
اعضا بهشون شک بدی وارد شده بود و با هالزی به اتاق لباس میرن و ات رو میبینن که گوشه ی اتاق خونی افتاده و رو دیوار یه نوشته میبینن که نوشته بود بی تی اس به ات نیاز نداره
اعضا میرن پیش ات و باهاش حرف میزنن
نامجون:هی ات تو دختر قوی ای هستی لطفا طاقت بیار
جین:هی تو نباید بری
شوگا:نفس بکش
جیهوپ:(گریه میکنه)
جیمین:چشاتو باز نگه دار
تهیونگ:چهره طرفو یادت میاد
کوک:ات تحمل کن دکتر تو راهه
هالزی:ات یکم دیگه تحمل کن ما بهت نیاز داریم (همشون با بغض حرف میزدن)
بعد برانکارد میارن و ات رو میزارن داخلش و میبرن بیمارستان و ات بعد از چند هفته خوب میشه تو این چند هفته اعضا مراقب ات بودن کنسرت اون روز هم به خاطر این اتفاق لغو شد. هالزی هم میخواست تا موقعی که ات بهوش بیاد پیشش باشه
ات بهوش میاد و اعضا هم میرن دکتر رو صدا کنن پرستار میاد به ات میگه
دکتر:زخمتون خیلی عمیقه پس تا دو سه ماه نباید کار سنگینی بکنید و بهتون فشار بیاد و فردا هم میتونید مرخص شید
ات:ممنونم
به محض اینکه دکتر میره بیرون هالزی ات رو بغل میکنه و گریش میگیره بعد هالزی از بغل ات در میاد و به پسرا نگاه میکنه
اعضا میان جلو و هر کدومشون ازت معذرت خواهی میکنن با بغض
ات:مهم نیست فعلا حالم خوبه
یهو منیجر میاد و میگه
منیجر:اوه ات حالت خوبه؟
ات:بله ممنونم
منیجر:هوف خوبه راستی اگه بخوای میتونی سولویست بشی؟
ات:خب راستش......
نامجون:نه اون تو گروه ما میمونه
وهمه ی اعضا حرف نامجون رو با سر تایید میکنن
منیجر:خیله خب باشه و میره بیرون
ات:شما که از من متنفرین چرا می خواین تو این گروه بمونم؟میخواین تو این گروه بمونم تا باز اذیتم کنین؟(با بغض)
کوک:ما دیگه اون کار رو نمیکنیم
جیمین:اگه میشه لطفا گذشته رو فراموش کن و بیا با ما یه گروه خوب باش؟
ات:من نمیخوام
تهیونگ:یه فکری تو دو هفته کنارمون باش اگه خوشت اومد بمون اگه خوشت نیومد از گروهمون هم میتونی بری
جیهوپ:خواهش میکنم
ات:هوف....خیله خب باشه
(ات مرخص میشه و اعضا میبرنش خونه ی خودشون و کلی خوش میگذرونن تا میرسه به روز آخر)
روز آخر:
جین:ات بهت خوش گذشت؟
ات:نه(داره به شوخی میگه)
شوگا:اگه نمی خوای بمونی میتونی بری فقط میخوام بگم که لطفا با ما بمون
نامجون:حالا که میخوای بیا بریم کمپانی قرارداد رو ببندیم
جیهوپ:مرسی به خاطر این دو هفته(با بغض)
اعضا بهشون شک بدی وارد شده بود و با هالزی به اتاق لباس میرن و ات رو میبینن که گوشه ی اتاق خونی افتاده و رو دیوار یه نوشته میبینن که نوشته بود بی تی اس به ات نیاز نداره
اعضا میرن پیش ات و باهاش حرف میزنن
نامجون:هی ات تو دختر قوی ای هستی لطفا طاقت بیار
جین:هی تو نباید بری
شوگا:نفس بکش
جیهوپ:(گریه میکنه)
جیمین:چشاتو باز نگه دار
تهیونگ:چهره طرفو یادت میاد
کوک:ات تحمل کن دکتر تو راهه
هالزی:ات یکم دیگه تحمل کن ما بهت نیاز داریم (همشون با بغض حرف میزدن)
بعد برانکارد میارن و ات رو میزارن داخلش و میبرن بیمارستان و ات بعد از چند هفته خوب میشه تو این چند هفته اعضا مراقب ات بودن کنسرت اون روز هم به خاطر این اتفاق لغو شد. هالزی هم میخواست تا موقعی که ات بهوش بیاد پیشش باشه
ات بهوش میاد و اعضا هم میرن دکتر رو صدا کنن پرستار میاد به ات میگه
دکتر:زخمتون خیلی عمیقه پس تا دو سه ماه نباید کار سنگینی بکنید و بهتون فشار بیاد و فردا هم میتونید مرخص شید
ات:ممنونم
به محض اینکه دکتر میره بیرون هالزی ات رو بغل میکنه و گریش میگیره بعد هالزی از بغل ات در میاد و به پسرا نگاه میکنه
اعضا میان جلو و هر کدومشون ازت معذرت خواهی میکنن با بغض
ات:مهم نیست فعلا حالم خوبه
یهو منیجر میاد و میگه
منیجر:اوه ات حالت خوبه؟
ات:بله ممنونم
منیجر:هوف خوبه راستی اگه بخوای میتونی سولویست بشی؟
ات:خب راستش......
نامجون:نه اون تو گروه ما میمونه
وهمه ی اعضا حرف نامجون رو با سر تایید میکنن
منیجر:خیله خب باشه و میره بیرون
ات:شما که از من متنفرین چرا می خواین تو این گروه بمونم؟میخواین تو این گروه بمونم تا باز اذیتم کنین؟(با بغض)
کوک:ما دیگه اون کار رو نمیکنیم
جیمین:اگه میشه لطفا گذشته رو فراموش کن و بیا با ما یه گروه خوب باش؟
ات:من نمیخوام
تهیونگ:یه فکری تو دو هفته کنارمون باش اگه خوشت اومد بمون اگه خوشت نیومد از گروهمون هم میتونی بری
جیهوپ:خواهش میکنم
ات:هوف....خیله خب باشه
(ات مرخص میشه و اعضا میبرنش خونه ی خودشون و کلی خوش میگذرونن تا میرسه به روز آخر)
روز آخر:
جین:ات بهت خوش گذشت؟
ات:نه(داره به شوخی میگه)
شوگا:اگه نمی خوای بمونی میتونی بری فقط میخوام بگم که لطفا با ما بمون
نامجون:حالا که میخوای بیا بریم کمپانی قرارداد رو ببندیم
جیهوپ:مرسی به خاطر این دو هفته(با بغض)
۱۲.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.