پارات

#پارات_8

وارد اتاقم شدم، باید خودمو تو آینه نگاه میکردم ک ببینم چه بلایی سرم آوردن

خودمو ک تو آینه دیدم اشک تو چشام حلقه زد

زیر چشمم کبود بود و روی گونم خراش برداشته بود و لبم پاره شده بود

واقعا دلیلشون برای زدن من چی بود

مگ من دخترشون نبودم مگه من خواهرش نبودم؟

یعنی دوستم ندارن اونا؟

مامانم چی؟ اونی ک حرف از سختی هایی ک برام کشیده میزد چی؟ چرا الان ک کمک نیاز داشتم فقط نگاه کرد؟
فکرم مشغول بود

خداروشکر فردا دانشگاه نداشتم و شاید صورتم بهتر میشد ک آیدام سوال پیچم نکنه
به سمت گوشیم رفتم 3 بار سهیل زنگ زده بود

5 تام پیام داده بود
پیامشو باز کردم......
دیدگاه ها (۵)

#پارت_9سهیل هم بهم زنگ زده بود هم پیام داده بودخیلی دو دل بو...

#پارت_10هرکاری میکردم خوابم نمیبرد فکرم مشغول بود اگه سهیل و...

#پارت_7با درد بدی توی سرم و ناحیه شکمم چشمامو آروم باز کردمه...

#پارت_6نزدیکای خونه بودیم که به سهیل گفتم پایین کوچمون پیادم...

تک پارتی هانما ا/ت ویو...نشسته بودم تو اتاق و داشتم کتاب میخ...

درخواستی سناریو چویا♡شما ۱۸ سالتونهاسم شما اینجا یوکی هستهشد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط