رفتم تو اشپزخونه
رفتم تو اشپزخونه
شربت درست کردم اجیلارو ریختم تو ظرف اجیل خوری شیرینی هارو چیدم تو ظرف
دیگه چیزی به ساعت7 نمونه بود
وارد اتاق نشیمن شدم یک طرف تلوزیون بودو جلوش یه مبل بود
اونطرفش یه میز بود که دور تا دورش مبل بود حتما اونجا میشینن
رفتمو میزو چیدم(میز مبلی نه نهار خوری)
اتاق نشیمن بزرگ بود تزئین شده بود
داشتم تابلو هارو نگاه میکردم که یه صدا از پشتم اومد
جیم: زود اماده کردی(منظورش فضا و تنقلات بود)
برگشتم
ا.ت:هه برای ادمای شریف حاضرم جونمم بدم
جین: هنوز ادبت نیومده سر جاش
ا.ت: من ادب دارم ولی تو لیاقتشو نداری
جین: به هرحال میخوام جلوی دوستام مودب باشی
ا.ت: با دوستات اره ولی با تو محاله
خیله خب اگه اجازه میدی برم شیرنی هارو بیارم هرچند که اون شیرینی ها به کام تو تلخن
رفتم شیرینی هارو رومیز گذاشتم
شربتارو خواستم موقعی بیارم که نشستن
رفتم تو اشپزخونه
یه سر درد عجیبی داشتم ولی خودمو جمجور کردم که صدای شلوغی بگوشم خورد رسیدن؟
از دم در اشپز خونه یه نگاه انداختم تو پسر جذاب خوشتیپ یکیشون قد کوتا ولی خیلی خوشتیپ البته اونقدم قد کوتاه نبود حداقل ار من قد بلند تر بود
رفتن تو اتاق نشیمن
سینیه شربتارو برداشتمو رفتم به طرف اتاق نشیمن
نشسته بودن
که شربتارو بهشون تعارف کردم به جین که رسید تا میخواست برداره سینی رو گذاشتم رو میز تا خودش خم شه و برداره
چند متری وایستادم
همون پسر کوتاهه بهم نگاه کرد
جیمین: هی تو همون دختره نیستی وایستا فکر کنم ا.ت بودی اره؟
تعظیم کردم طرفش که چشای جین در اومد
ا.ت:اوهوم
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟مگه قرار نش...(نذاشت حرف بزنه)
جین:اون خدمتکاره
جیمین:داداش بهت گفتم بزاری بره
جین:ممکن بود دوباره بره پیش پلیس
تهیونگ:ادما یک اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنن مگه نه ا.ت؟
ا.ت: اوم اینطوریه ولی گزارش یک قتل کار اشتباهی نیست*لبخند
ات:یا اینکه واسه اولین بار شاهد قتل باشی
جیمین:به هر حال. من جیمینم
ا.ت: جدا؟ پس فرشته نجاتم تو ب...
یهو عطسم گرفت نتونستم جلوی خودمو بگیرم عطسه کردم
وای الان جین می فهمه من مریضم(ولی جین خبر داره)
جیمین: حالت خوبه؟
یه قدم رفتم
ا.ت:هه هه اره من خوبم
بلند شدو مشکوک
نگاهم کرد
اومد طرفم ایستاده بودم
دستشو برد به سرم
چشماش درشت شد
اروم گفتم:
ا.ت: لطفا چیزی نگو
با چشمام التماسش کردم
اروم زمزمه کرد
جیمین: خیله خب
رفت عقب حالش خوبه
جین: اون تب داره
از.ازکجا میدونه
نکنه.نکنه خانم لی بهش گفت
وایی نههه
جیمین: با این حال داره بهت خدمت میکنه چرا؟
جیمین: بقیه کجان؟
جین: مرخصی گرفتن
جیمین: گرفتن یا دادی؟
جین:گرفتن
تهیونگ: صاف تو چشات داره دروغ میگه
جین: مگه دروغ سنجی؟
تهیونگ: نه ولی تورو از برم
جیمین: شکنجش میکنی
جین:نه
شربت درست کردم اجیلارو ریختم تو ظرف اجیل خوری شیرینی هارو چیدم تو ظرف
دیگه چیزی به ساعت7 نمونه بود
وارد اتاق نشیمن شدم یک طرف تلوزیون بودو جلوش یه مبل بود
اونطرفش یه میز بود که دور تا دورش مبل بود حتما اونجا میشینن
رفتمو میزو چیدم(میز مبلی نه نهار خوری)
اتاق نشیمن بزرگ بود تزئین شده بود
داشتم تابلو هارو نگاه میکردم که یه صدا از پشتم اومد
جیم: زود اماده کردی(منظورش فضا و تنقلات بود)
برگشتم
ا.ت:هه برای ادمای شریف حاضرم جونمم بدم
جین: هنوز ادبت نیومده سر جاش
ا.ت: من ادب دارم ولی تو لیاقتشو نداری
جین: به هرحال میخوام جلوی دوستام مودب باشی
ا.ت: با دوستات اره ولی با تو محاله
خیله خب اگه اجازه میدی برم شیرنی هارو بیارم هرچند که اون شیرینی ها به کام تو تلخن
رفتم شیرینی هارو رومیز گذاشتم
شربتارو خواستم موقعی بیارم که نشستن
رفتم تو اشپزخونه
یه سر درد عجیبی داشتم ولی خودمو جمجور کردم که صدای شلوغی بگوشم خورد رسیدن؟
از دم در اشپز خونه یه نگاه انداختم تو پسر جذاب خوشتیپ یکیشون قد کوتا ولی خیلی خوشتیپ البته اونقدم قد کوتاه نبود حداقل ار من قد بلند تر بود
رفتن تو اتاق نشیمن
سینیه شربتارو برداشتمو رفتم به طرف اتاق نشیمن
نشسته بودن
که شربتارو بهشون تعارف کردم به جین که رسید تا میخواست برداره سینی رو گذاشتم رو میز تا خودش خم شه و برداره
چند متری وایستادم
همون پسر کوتاهه بهم نگاه کرد
جیمین: هی تو همون دختره نیستی وایستا فکر کنم ا.ت بودی اره؟
تعظیم کردم طرفش که چشای جین در اومد
ا.ت:اوهوم
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟مگه قرار نش...(نذاشت حرف بزنه)
جین:اون خدمتکاره
جیمین:داداش بهت گفتم بزاری بره
جین:ممکن بود دوباره بره پیش پلیس
تهیونگ:ادما یک اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنن مگه نه ا.ت؟
ا.ت: اوم اینطوریه ولی گزارش یک قتل کار اشتباهی نیست*لبخند
ات:یا اینکه واسه اولین بار شاهد قتل باشی
جیمین:به هر حال. من جیمینم
ا.ت: جدا؟ پس فرشته نجاتم تو ب...
یهو عطسم گرفت نتونستم جلوی خودمو بگیرم عطسه کردم
وای الان جین می فهمه من مریضم(ولی جین خبر داره)
جیمین: حالت خوبه؟
یه قدم رفتم
ا.ت:هه هه اره من خوبم
بلند شدو مشکوک
نگاهم کرد
اومد طرفم ایستاده بودم
دستشو برد به سرم
چشماش درشت شد
اروم گفتم:
ا.ت: لطفا چیزی نگو
با چشمام التماسش کردم
اروم زمزمه کرد
جیمین: خیله خب
رفت عقب حالش خوبه
جین: اون تب داره
از.ازکجا میدونه
نکنه.نکنه خانم لی بهش گفت
وایی نههه
جیمین: با این حال داره بهت خدمت میکنه چرا؟
جیمین: بقیه کجان؟
جین: مرخصی گرفتن
جیمین: گرفتن یا دادی؟
جین:گرفتن
تهیونگ: صاف تو چشات داره دروغ میگه
جین: مگه دروغ سنجی؟
تهیونگ: نه ولی تورو از برم
جیمین: شکنجش میکنی
جین:نه
۵.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.