ا.ت: اگه میگفتم اره چی میشد دلش به حالم میسوخت کمکم میکرد
ا.ت: اگه میگفتم اره چی میشد دلش به حالم میسوخت کمکم میکرد از دستت خلاص شم شاید از دستت خلاص میشدم ولی بازم میشدم خدمتکار خونه یکی دیگه(منظورش جیمینه) پس فرقی به حالم نمیکنه
جین: خیلی زرنگی
ا.ت: اگه کاری نداری میخوام برم
هیچی نگفت از اتاق اومدم بیرون
امشب تنها بودم یاد گوشی ای که توی جیب شلوارم قایم کردم افتادم
خاک توسرت ا.ت این همه وقت یادت نبود؟
داشتم میرفتم تو اتاقم
وایستا اگه جین بفهمه زنده زنده دفنم میکنه
و.ولش کن بابا
رفتم تو اتاق
خب چیز کنیم ب.به کسی نگم کجام بهتره
گوشیو از تو جیبم برداشتم روشنش کردم سیمکارتشو فعال کردم شماره لیم رو توش ثبت داشتم
پیام دادم بهش
(ا.ت:سلام
لیم:سلام بفرمایید
ا.ت:خوبی لیم؟منم ا.ت
لیم:دختر تو کجایی؟
ا.ت:اومدم بوسان پیش عموم
لیم:چرا گوشیت خاموشه
ا.ت:گوشیم با سیمکارتم سوخت نشد دیگه
ا.ت:چه خبرا تونستی به جنی اعتراف کنی
لیم:اوم امروز بهش اعتراف کردم
ا.ت:جدا؟
لیم:اوهوم ازم وقت گرفت تا فکر کنه
ا.ت:وا این دختر تا منو با تو میدید میخواست لهم کنه الان وقت میخواد تا جوابتو بده😂
ا.ت:شما ها خوبین؟
لیم:اینجا همه چی خوبه تو چطوری؟
خواستم تمام عقده هامو باهاش بگم اما نمیتونستم
همینجور اشکام میریخت
ا.ت:منم خوبم چخبر از مامان جون؟
لیم: اونم خوبه این روزا خیلی میره پارک خودشو با همسنو سالای خودش سرگرم میکنه
ا.ت: که اینطور
لیم: ا.ت واقعا ببخشید باید برم امروز رئیس اضافه کار داده باز به منشیش مرخصی داده مارو گیر اورده
ا.ت: راحت باش فعلا)
گوشیو خاموش کردمو دوباره گذاشتم توی جیب مخفیم
چشامو رو هم گذاشتم و خوابیدم
یک هفته بعد(شنبه)
از خواب بلند شدم
صورتمو شستم رفتم با خانم لی صبحانه رو اماده کردم توی این یک هفته به جین و تعنه هاش عادت کرده بود با بونگی صبحانه رو چیدم
مثه همیشه با ابهتش که به نظرم ابهت ظاهری بود اومد پایینو رو میز نشست
توی این یک هفته فقط باهاش کل کل میکردم انگار اونم عادت کرده بودو شکنجم نمیکرد
نه میکشتتم نه ولم میکرد توی همین خونه زندانی بودم هدفش چی بود؟
صبحانشو تموم کرد انقد که این یه فته تکراری بود میدونستم باید چیکار کنم میزو جمعم کردم
جین: خیلی زرنگی
ا.ت: اگه کاری نداری میخوام برم
هیچی نگفت از اتاق اومدم بیرون
امشب تنها بودم یاد گوشی ای که توی جیب شلوارم قایم کردم افتادم
خاک توسرت ا.ت این همه وقت یادت نبود؟
داشتم میرفتم تو اتاقم
وایستا اگه جین بفهمه زنده زنده دفنم میکنه
و.ولش کن بابا
رفتم تو اتاق
خب چیز کنیم ب.به کسی نگم کجام بهتره
گوشیو از تو جیبم برداشتم روشنش کردم سیمکارتشو فعال کردم شماره لیم رو توش ثبت داشتم
پیام دادم بهش
(ا.ت:سلام
لیم:سلام بفرمایید
ا.ت:خوبی لیم؟منم ا.ت
لیم:دختر تو کجایی؟
ا.ت:اومدم بوسان پیش عموم
لیم:چرا گوشیت خاموشه
ا.ت:گوشیم با سیمکارتم سوخت نشد دیگه
ا.ت:چه خبرا تونستی به جنی اعتراف کنی
لیم:اوم امروز بهش اعتراف کردم
ا.ت:جدا؟
لیم:اوهوم ازم وقت گرفت تا فکر کنه
ا.ت:وا این دختر تا منو با تو میدید میخواست لهم کنه الان وقت میخواد تا جوابتو بده😂
ا.ت:شما ها خوبین؟
لیم:اینجا همه چی خوبه تو چطوری؟
خواستم تمام عقده هامو باهاش بگم اما نمیتونستم
همینجور اشکام میریخت
ا.ت:منم خوبم چخبر از مامان جون؟
لیم: اونم خوبه این روزا خیلی میره پارک خودشو با همسنو سالای خودش سرگرم میکنه
ا.ت: که اینطور
لیم: ا.ت واقعا ببخشید باید برم امروز رئیس اضافه کار داده باز به منشیش مرخصی داده مارو گیر اورده
ا.ت: راحت باش فعلا)
گوشیو خاموش کردمو دوباره گذاشتم توی جیب مخفیم
چشامو رو هم گذاشتم و خوابیدم
یک هفته بعد(شنبه)
از خواب بلند شدم
صورتمو شستم رفتم با خانم لی صبحانه رو اماده کردم توی این یک هفته به جین و تعنه هاش عادت کرده بود با بونگی صبحانه رو چیدم
مثه همیشه با ابهتش که به نظرم ابهت ظاهری بود اومد پایینو رو میز نشست
توی این یک هفته فقط باهاش کل کل میکردم انگار اونم عادت کرده بودو شکنجم نمیکرد
نه میکشتتم نه ولم میکرد توی همین خونه زندانی بودم هدفش چی بود؟
صبحانشو تموم کرد انقد که این یه فته تکراری بود میدونستم باید چیکار کنم میزو جمعم کردم
۵.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.