پارت

پارت³⁴
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

ترسیده گفتم:
_نگو که اونا هم صورتی؟؟
گفت:
_آره خب واسه چیی؟
با افسردگی فیگور گرفتم و گفتم:
_آخه با این همه جذبه من برم لباس صورتی بپوشم.
پوفی کشیدم و ادامه دادم:
_آخه کی واسه بادیگاردش لباس صورتی میگیره؟
نمیدونم چرا بازم خندیدن.
اینام خوش خنده شدنا.
بابا نخندین این درد داره.
_هعی من رفتم دوش بگیرم خدافس.
ثورا گفت:
_منم میرم اتاق خودم.
به همه شب بخیری گفتیم و به سمت اتاقامون پرواز کردیم.
ثورا گفت:
_دیدی میگن از هرچی بدت میاد سرت میاد؟
دیدگاه ها (۱)

پارت³⁵(بادیگارد هات❤️‍🔥)گفتم:_آره واسه چی؟با افسوس گفت:_من ا...

پارت³⁶(بادیگارد هات❤️‍🔥)خب حالا وقت چیه؟؟آفرین وقت کنسرتتتتت...

پارت³³(بادیگارد هات❤️‍🔥)صدا شده و جون دوباره گرفته.سیس سمور ...

پارت³²(بادیگارد هات❤️‍🔥)خدایی خیلی حرفه‌ای بازی می‌کرد.یه دف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط