من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

"فریدون مشیری"
#🌀آرامش_♓
دیدگاه ها (۰)

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدمآتش گرفتم از تو و در صبحدم ز...

چون زلف توام جانا ، در عین پریشانیچون بادِ سحرگاهم ، در بی س...

صدا کن مراصدای تو خوب استصدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه ...

دلم تنگ می‌شودگاهی براییک «دوستت دارم» سادهدو «فنجان قهوه» د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط