P39
P39
ویو ا/ت :
+ بعد اینکه رفت تلاش گردم دستامو باز کنن که بلاخره شد ...
بدو بدو رفتم سمت در خروجی ...
+ عاااح لعنتیییی باز شووو دیگه این چرا باز نمی....
+ داشتم حرف میزدم که یهو نفسای گرم یکی به گردنم برخورد کرد ...
؟ : بیبی
+ هییییییین (ترسیدن )
؟ میبینم دستاتم بازه ..
+ تورو خدا ولم کننننننن
؟ خفهههه شووو
+ یهو از کمر بلندم کرد و منو برد روی همون صندلی نشوند ...
ویو کوک :
کوک : کم کم چشامو باز کردم و دیدم که دست و پاهام بستن
کوک : اهاااااااای کسی اینجاااا هستتتتتت؟؟
پیر مرد : صداتو ببر مرتیکه احمق ...
کوک : تو کی هستی ؟
پیر مرد : کاری به اینکه من کی هستم نداشته باش ...
کوک : واای الان یعنی برا ا/ت چه اتفاقی افتاده ؟؟؟ ( توی ذهنش )
پیرمرد : آها راستی اینم بگم که رفیقتو یکی از بادیگاردام گرفتن ...
کوک : همیییننننن الان ولش میکنی
پیر مرد : باشه باشه تو گفتی و منم گوش کردم ...
کوک : مگه اینکهههههه دستم بهتتت نرسههه ( عربده )
پیرمرد : بیاریدش ... ( اشاره به بادیگاردش )
+ : ولمممم کنیددددد عوضیااا
کوک : اااا/تتتتت
+ کوووک تورو خدا کمکم کننن ( گریه )
پیر مرد : اگه به کاری که میگم گوش کنید ولتون میکنیم
کوک : بناللل
پیرمرد : اوه اوه اوه نشد دیگه باید بگی بفرمایید
کوک : تووو خواب ببینی
پیر مرد : باشه هرجور راحتی ...
کوک : یهو دیدم رفت سمت ا/ت از موهاش گرفت و انداختم روی زمین و داشت میزدش
ویو ا/ت :
بعد حرف کوک دیدم اون پیرمرد خرفت اومد نزدیکم و موهامو کشید و انداخت روی زمین و یه لگد زد توی شکمم
+ اخخخخخخخخخ نزن لطفااا نزنننن ( اخخ)
ویو کوک :
کوک : نمیتونستم بزارم بزنتش و طاقت نیاوردم
کوک : ولششش کنید باااشه هرکاری بگید میکنم
پیر مرد : این شد ... ولش کنید
پیر مرد : خب ببین اول اینکه تهیونگو سالم به من میدید
کوک : تهیونگ مرده ...
پیر مرد : ای بابا اون همه کتک بستش نبود ؟
کوک : نه نه جدی میگم واقعا مرده جسدش توی سرد خونه هست اگه بخوای میتونم نشونتون بدم
پیر مرد : به ما خبر رسیده که نمرده و گفتن که شما اومدین دنبالش ..
کوک : جدی میگم حرفمو باور کنین تهیونگ مرده ...
پیرمرد : خیلی داری رو مخم میری پسر کوچولو
کوک : دیدم از جیبش یه اسلحه برداشت و به طرفم گرفت
پیر مرد : خدافظ کوچولو .....
بنگ بنگ بنگ ....
شرط نمیزارم چون میدونم پارم میکنین برای همین ادامه پارتو میزارم لایکم کنین (:🦕🛹
ویو ا/ت :
+ بعد اینکه رفت تلاش گردم دستامو باز کنن که بلاخره شد ...
بدو بدو رفتم سمت در خروجی ...
+ عاااح لعنتیییی باز شووو دیگه این چرا باز نمی....
+ داشتم حرف میزدم که یهو نفسای گرم یکی به گردنم برخورد کرد ...
؟ : بیبی
+ هییییییین (ترسیدن )
؟ میبینم دستاتم بازه ..
+ تورو خدا ولم کننننننن
؟ خفهههه شووو
+ یهو از کمر بلندم کرد و منو برد روی همون صندلی نشوند ...
ویو کوک :
کوک : کم کم چشامو باز کردم و دیدم که دست و پاهام بستن
کوک : اهاااااااای کسی اینجاااا هستتتتتت؟؟
پیر مرد : صداتو ببر مرتیکه احمق ...
کوک : تو کی هستی ؟
پیر مرد : کاری به اینکه من کی هستم نداشته باش ...
کوک : واای الان یعنی برا ا/ت چه اتفاقی افتاده ؟؟؟ ( توی ذهنش )
پیرمرد : آها راستی اینم بگم که رفیقتو یکی از بادیگاردام گرفتن ...
کوک : همیییننننن الان ولش میکنی
پیر مرد : باشه باشه تو گفتی و منم گوش کردم ...
کوک : مگه اینکهههههه دستم بهتتت نرسههه ( عربده )
پیرمرد : بیاریدش ... ( اشاره به بادیگاردش )
+ : ولمممم کنیددددد عوضیااا
کوک : اااا/تتتتت
+ کوووک تورو خدا کمکم کننن ( گریه )
پیر مرد : اگه به کاری که میگم گوش کنید ولتون میکنیم
کوک : بناللل
پیرمرد : اوه اوه اوه نشد دیگه باید بگی بفرمایید
کوک : تووو خواب ببینی
پیر مرد : باشه هرجور راحتی ...
کوک : یهو دیدم رفت سمت ا/ت از موهاش گرفت و انداختم روی زمین و داشت میزدش
ویو ا/ت :
بعد حرف کوک دیدم اون پیرمرد خرفت اومد نزدیکم و موهامو کشید و انداخت روی زمین و یه لگد زد توی شکمم
+ اخخخخخخخخخ نزن لطفااا نزنننن ( اخخ)
ویو کوک :
کوک : نمیتونستم بزارم بزنتش و طاقت نیاوردم
کوک : ولششش کنید باااشه هرکاری بگید میکنم
پیر مرد : این شد ... ولش کنید
پیر مرد : خب ببین اول اینکه تهیونگو سالم به من میدید
کوک : تهیونگ مرده ...
پیر مرد : ای بابا اون همه کتک بستش نبود ؟
کوک : نه نه جدی میگم واقعا مرده جسدش توی سرد خونه هست اگه بخوای میتونم نشونتون بدم
پیر مرد : به ما خبر رسیده که نمرده و گفتن که شما اومدین دنبالش ..
کوک : جدی میگم حرفمو باور کنین تهیونگ مرده ...
پیرمرد : خیلی داری رو مخم میری پسر کوچولو
کوک : دیدم از جیبش یه اسلحه برداشت و به طرفم گرفت
پیر مرد : خدافظ کوچولو .....
بنگ بنگ بنگ ....
شرط نمیزارم چون میدونم پارم میکنین برای همین ادامه پارتو میزارم لایکم کنین (:🦕🛹
۱۱.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.