🌸
🌸
بگو کدام خون در رگان توست ، که بازگشتنت شبیه به رفتن است؟
بگو خورشید منجمد آسمان سربی. بگو کدام لب چنین مسموم تو را بوسیده که زهر تراوش میکند از هر کلمه که با صدای تو میشنوم؟
بگو کدام یار را از دست دادهای که چنین دور ایستادهای از حروف علاقه؟
با من حرف بزن ، به من نگاه کن ، برف کلماتت را ببار بر من ، شراب یخبندان.
آزارم بده اگر آزار من خشمت را تسکین میدهد.
من دست از دنیا و از خواستنت برداشتهام، از دوست داشتنت نه.
حالا بیا از مردی که دوستش داری برایم بگو ، من صبر میکنم تا
گریههایت تمام شوند، و بعد برایت قصه تعریف میکنم: یکی بود، که تو بودی. یکی نبود که من بودم.
بعد روی سینهام بخواب، شاخهی ترد درخت بادام
سرما که تمام شد، بیدارت میکنم تا برای مرد محبوبت گل بدهی...
بگو کدام خون در رگان توست ، که بازگشتنت شبیه به رفتن است؟
بگو خورشید منجمد آسمان سربی. بگو کدام لب چنین مسموم تو را بوسیده که زهر تراوش میکند از هر کلمه که با صدای تو میشنوم؟
بگو کدام یار را از دست دادهای که چنین دور ایستادهای از حروف علاقه؟
با من حرف بزن ، به من نگاه کن ، برف کلماتت را ببار بر من ، شراب یخبندان.
آزارم بده اگر آزار من خشمت را تسکین میدهد.
من دست از دنیا و از خواستنت برداشتهام، از دوست داشتنت نه.
حالا بیا از مردی که دوستش داری برایم بگو ، من صبر میکنم تا
گریههایت تمام شوند، و بعد برایت قصه تعریف میکنم: یکی بود، که تو بودی. یکی نبود که من بودم.
بعد روی سینهام بخواب، شاخهی ترد درخت بادام
سرما که تمام شد، بیدارت میکنم تا برای مرد محبوبت گل بدهی...
۲۴.۷k
۱۹ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.