عشق او بود

"عشق او بود"
پارت نهم یا دهم یادم نیست
*******************
با وجود اینهمه، سلطنت چشمون به ما واحد شناسایی افتاد.کسایی که پلیس نظامی بودن اروین را بردن.دردسر خوبی نبود.(خب دردسر کلا خوب نیست ا/ت جان).بدترین موقع بود.باید فرار میکردیم که خوب نبود در راه جان جای ارن را داشت و ارمین جای هیستوریا در راه،جان و ارمین را دزدیدن،اونها را بردن داخل یک جا،یکی از مرد ها به آرمین دست میزد و قصد تجاوز را داشت گفته بود:
چه بوی خوبی میدی
جان در دلش میگفت که چرا باید باید من صحنه را ببینم، چقدر چندش اور،میکاسا با ساشا و...اومدن و ارمین و جان را از دست گروگان گیر ها نجات دادن.ولی ارن و هیستوریا ی اصلی دزدیده شدن توسط افراد دایی لیوای آکرمن،اونها را بردن در یک جای دور،لیوای با دایی اش درحال مبارزه است.ارن به یکجا بسته شده است.هیستوریا نگاهی به ارن میکند و پدرش میگوید

این را تزریق کن تا تایتان را به ارث ببری هیستوریا

هیستوریا دست پدرش را رد میکند و باعث میشود که سرنگ به زمین بی افتد و بشکند،هیستوریا رفت و ارن را نجات داد. اعضای جوخه ی لیوای امدند و ان دو را نجات دادند،پدر هیستوریا با خوردن ماده تبدیل به تایتان میشود.انها دقت میکنند که با کدام سمت کشیده میشود.او سریع بود،کشیده میشد به زمین،حس خوبی نبود.من و لیوای با ارن بودیم داشتیم به سمت دیوار حرکت میکردیم،ارن یهو داد زد:

هوی کوتوله،دستم بهت نرسه!

ارن متوجه حرفش شد و من دست لیوای را گرفتم و گفتم:

لیوای اروم باش

~من ارومم

من دست لیوای را گرفتم،انها داخل دیوار گفته بودن که برن داخل دیدار دیگر ولی مردم گوش نمیکردن،با وجود این همه اتفاقات رفتیم داخل دیوار و دیدیم که صورت وحشتناکی از حالت تایتانی است. ارن به تایتان تبدیل شد و تمام مواد منفجره را داخل دهن تایتان رها کرد و باعث شد تایتان تیکه تیکه بشه.هیستوریا پدرش را کشت و با این کار اعتماد مردم را حلب کرد و بهشون حقیقت را گفت من نگاهی به مردم کردم دیدم چقدر خوشحال بودن از اینکه،تایتان کشته شد.تایتانی به ان عظیمی،روز بعد تاج گذاری هیستوریا بود،ما در مقابل هیستوریا زانو زدیم و ارام ارام به تک تکمان گردنبندی را بست و ماهم دست ان را بوسیدیم ولی نوبت به ارن رسید،وقتی که اینکار را کرد،ارن دست هیستوریا را ول نمیکرد،در حالت عصبانیت بود.بعد از اتمام،منو لیوای در یک جایی دست من را گرفت و گفت:

~دوباره اسیب ندیدی؟

نه

~خوبی؟

اره

~چرا سرد شد رفتارت؟

ا/ت احساساتی میشود ولی موی بلندش اجازه ی دیده شدن قیافه تش را نمیدهد،ا/ت با صدای اروم میگوید:

عشق تو بود که باعث شد حس کنم من ارزش دارم ممنونم بدون تو نمیتونم دوستت دارم

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
تمام شد خدافظ
دیدگاه ها (۵)

"عشق او بود"پارت:یازدهم ************************************...

اصکی اجباررررر

پارت نمیدونم چند"عشق او بود" **********************مشکل اینج...

"عشق او بود" پارت هشتم***********************************لیو...

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

ببخشید دیر گذاشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط