سلام بیبشید نبودم اومدم بلا جبلان🥺

🤍💫Bahat Aromam💫🤍

Part 12

همه شون نشسته بودن
به سمت مبلی رفتم که خالی بود بغل اقاجون
روبروم استاد و کنار استاد ایببکه
روبروی آقاجون هم رفیق آقاجون بود
داشتم به بچه هاشون نگاه میکردم
ناخودآگاه لبخندی از شیرینیه بچه ها روی لبام اومد
صدای آقاجون باعث شد نگاهم رو از بچه ها بگیرم
اقاجون:لطفا از خودتون پذیرایی کنید
بعد رو به اون مرد که رفیقش بود کردو گفت :خوب رفیق از آخرین بار پر جمعیت تر شدید معرفی کن بشناسیم محمود جان
آقا محمود:اره خوب شد گفتی
بعد به یه آقا که همسن پدرم بود اشاره کرد:پسرم حمید که میشناسیش، اینام عروس و بچه هاشن
بعد به اون خانوم شیک پوش اشاره کرد:ایشونم فربیا عروس خودم، همسر پسرم
بعد به یه پسر که از استاد بزرگتر میزد اشاره کرد:اینم پسر بزرگش ایلیا جان هست
بعد به خانوم کنار آقا ایلیا اشاره کرد :ایشونم همسر ایلیا جان صبا خانومن
بعد به دوتا بچها اشاره کرد :ترنم و ترانه بچه های این دوتان.....

#اصکی‌حرام 💫 🙂
#ادیت‌ناسی
#ساکورا
#فان
#طنز
#رمان
#باهات‌ارومم
#ادیت
#ناسی
#غمگین
#bahataromam
#Edit
#fany
#tanz
#roman
#ghamgin
دیدگاه ها (۲)

یکی دیگم هستا

اینم بدونه دیگ

پارت آوردم بدم بقولید، بی معرفت شدید حمایت نمی‌کنید انفالو هم میکنید؟

وقتی بچه رو با باباش تنها میگذاریم😂😂

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط