خیال تو
خیال تو4
روز بعد با مدرکا و برنامه هایی که اون شخص این عکس درست کرده رفتم پیش ته با صدای لرزون لب زدم
آت:ت..ته؟
و وقتی اون با نگا سردش بهم نگا کرد گوشیو رو به روش قرار دادم تا شاهد همه چیز بشه و بفهمه من هنوز هم دوسش دارم ته بعد دیدن اون مدرکا یکم مکث کرد بعد نگاهی بهم انداخت و با صدای پر از بقض لب زد
ته:آت
و قطره ای اشک از چشاش جاری شد تورو کشید تو بغلش و با گریه گفت
ته:ببخشید ماه من ببخشید زندگیم
نو با اشکی که تو چشمات داشتی لبخند زدی و محکم بغلش کردیو گفتی
آت:اما الان دیگه فهمیدی اشتباهِ تهیونگ همه چیو فهمیدی
ته:اره ماه من فهمیدم فهمیدم آین همه مدت چقدر بد بات رفتار کردم منو ببخش که بخواطر اون عکس کوفتی نتونستم بفهمم اشتباه یا نه
قشنگ میفهمیدم خیلی پشیمونه و ناراحته اشکاشو با دستم پاک کردم و محکم تر بغلش کردم
شروع روز بعد
تهیونگ از خواب بیدار شد و آت رو که کنارش رو تخت خواب بود کشید سمت خودش لباشو اروم گذاشت رو لبای آت و آروم مک زد که آت بیدار شد و چشاش باز کرد ته بیدار شد و نگاهش هنوز قفل رو نگا آت بود آت لبخندی زد و ته رو کشید تو بغلش
بعد از یک ساعت که دوباره خوابیدن ته بلند شد و رفت برای تولد آت ی کاری کنه...
(ببخشید اگه بد شد[پایان])
روز بعد با مدرکا و برنامه هایی که اون شخص این عکس درست کرده رفتم پیش ته با صدای لرزون لب زدم
آت:ت..ته؟
و وقتی اون با نگا سردش بهم نگا کرد گوشیو رو به روش قرار دادم تا شاهد همه چیز بشه و بفهمه من هنوز هم دوسش دارم ته بعد دیدن اون مدرکا یکم مکث کرد بعد نگاهی بهم انداخت و با صدای پر از بقض لب زد
ته:آت
و قطره ای اشک از چشاش جاری شد تورو کشید تو بغلش و با گریه گفت
ته:ببخشید ماه من ببخشید زندگیم
نو با اشکی که تو چشمات داشتی لبخند زدی و محکم بغلش کردیو گفتی
آت:اما الان دیگه فهمیدی اشتباهِ تهیونگ همه چیو فهمیدی
ته:اره ماه من فهمیدم فهمیدم آین همه مدت چقدر بد بات رفتار کردم منو ببخش که بخواطر اون عکس کوفتی نتونستم بفهمم اشتباه یا نه
قشنگ میفهمیدم خیلی پشیمونه و ناراحته اشکاشو با دستم پاک کردم و محکم تر بغلش کردم
شروع روز بعد
تهیونگ از خواب بیدار شد و آت رو که کنارش رو تخت خواب بود کشید سمت خودش لباشو اروم گذاشت رو لبای آت و آروم مک زد که آت بیدار شد و چشاش باز کرد ته بیدار شد و نگاهش هنوز قفل رو نگا آت بود آت لبخندی زد و ته رو کشید تو بغلش
بعد از یک ساعت که دوباره خوابیدن ته بلند شد و رفت برای تولد آت ی کاری کنه...
(ببخشید اگه بد شد[پایان])
- ۹۵۳
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط