گر چه هرگز عاشقی از من پریشانتر نداشت

گر چه هرگز عاشقی از من پریشان‌تر نداشت
اوج احساس مرا نسبت به خود باور نداشت

قلب من دشت کویر و قلب او قطب جنوب
روح بهمن‌ماهی‌اش کاری به شهریور نداشت

هر کجا دنبال او رفتم، از آنجا رفته بود
آه... این سریال هرگز قسمت آخر نداشت

این طرف دلدادگی بود، آن طرف دلدادگی
سکه‌های سرنوشتم چهره‌ای دیگر نداشت

خواستم با شاعری کم‌کم فراموشش کنم
شعر هم از روی دوشم هیچ باری برنداشت
#سورنا_جوکار
دیدگاه ها (۲)

آدمی با دلخوشی‌‌ها زندگانی می‌کندوای بر حال کسی که زنده‌مانی...

جهان را بی تو می‌خواهم چکار؟ ای نازنین برگردجهانِ بی تو یعنی...

آسی ندارم رو کنم، "من " باختم خود رابا آتش خود سوختم تا ساخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط