Part
Part 3.
دختر رفت توی اتاقش و چمدونش رو دراورد کل وسایلش رو ریخت توش
+بیب لطفا یک لحظه وایسا ازت خواهش میکنم
- من شمارو نمیشناسمم آقای جیسونگ
و از عمارت رفت بیرون
ویو آخر شب پیش هان
از بعد رفتن دختر بشدت عصبانی بود
زنگ زد به دوستش
+کجاییی خبرت
=اینجام چته
+یه شماره برات میفرستم ببین کیه
+باشه بفرست
ویو پیش ا.ت
کسی رو نداشتم برم پیشش رفیقام که اینجا نبودن
مامان و بابام هم فوت کرده بودن
هتل هم نمیخواستم برم هان پیدام میکرد
پس تصمیم گرفتم زنگ بزنم یانسونگ (این بده تازه داره جالب میشه)..........
دختر رفت توی اتاقش و چمدونش رو دراورد کل وسایلش رو ریخت توش
+بیب لطفا یک لحظه وایسا ازت خواهش میکنم
- من شمارو نمیشناسمم آقای جیسونگ
و از عمارت رفت بیرون
ویو آخر شب پیش هان
از بعد رفتن دختر بشدت عصبانی بود
زنگ زد به دوستش
+کجاییی خبرت
=اینجام چته
+یه شماره برات میفرستم ببین کیه
+باشه بفرست
ویو پیش ا.ت
کسی رو نداشتم برم پیشش رفیقام که اینجا نبودن
مامان و بابام هم فوت کرده بودن
هتل هم نمیخواستم برم هان پیدام میکرد
پس تصمیم گرفتم زنگ بزنم یانسونگ (این بده تازه داره جالب میشه)..........
- ۳.۱k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط