شریک بابا

شریک بابا
#Part2 (اخر)

نامجون براىِ چندثانيه بهش خيره شد و درنهايت خنديد....
صداىِ خنده آرومش تو فضاىِ بزرگِ حمام اكو شد و باعث شد كه نگاهش روىِ لبهاىِ مرد بشينه...
_دختره دوست صميميم و شریکه كاريم..يادش نيست كه تو اوج مستى از دوست پدرش چى خواسته...؟

دستهاش رو دور بازوش حلقه كرد...تپش قلبش بخاطر اضطراب بالا رفت اما سعى كرد حسش رو بروز نده..
+ از شما چى…خواستم؟

آروم لبه وان نشست....يكى از دستهاش رو از جيبِ شلوارش خارج كرد و اون رو بهش نزدیک كرد..
درحالى كه نگاهش خيره به دست كشيده مرد بود نامجون اون رو به موهاش رسوند و آروم قسمتى از اون رو پشت گوشش زد:...
_از كودومش برات بگم بچه..؟

نگاهش رو از دست مرد گرفت و به چهره اش داد.....
مردمكهاى ترسيده اش باعث بوجود اومدن لبخند روى لبهاى مرد ميشد...
_از حلقه دستهات دور گردنم يا..بوسيدن لبهام و يا....درخواست براى هم آغوشى؟...

دستشو روی دهنش گذاشت..
+ من‌‌.. معذرت میخوام.. مست و بودمو..
_نگفتم که ابراز تاسف کنی... فقط خواستم مطمئن بشم که رو درخواست هات موندی...!

مردمک چشماش میلرزید..
میترسید؟ استرس داشت ؟ از خوشحالی بود؟ یا از ناراحتی یا حتی پشیمونی؟
خودشم نمیدونست
فقط میدونست الان باید فرار کنه.. از جواب دادن به حسی که این همه مدت داشته و تا الان مخفیش کرده..
یعنی میخواد بازم مخفی نگهش داره؟
معلومه که نه!
اگه میخواست گفتاری اعتراف کنه شاید غیر از مست بودنش هیچ وقت موفق به این کار نمیشد و حتی حالا که تو مستی اعتراف کرده هم نمیتونه رو حرفش بمونه.. به سرش زد با کاراش به اون بفهمونه حسشو..
پس بدون فکر کردن به عواقبش بلند شد و اشتباهی که میدونست قراره براش دردسر ساز بشه رو دوباره تکرار کرد..

بعدشم که زارتان زورتان کردن..
قصه ما به سر رسید ا/ت هنوز به خونشون نرسیده🦦😂
دیدگاه ها (۱)

#سناریو_تصویریعجیب بود نبود؟🦦🥲

#سناریو_تصویریلایک و کامنت یادتون نرهه❤️‍🩹گایز دارم فیک جدید...

.شریک بابا.#Part1زمانى كه توى تولد دوستش توى مصرف ال. کل،زيا...

.پروژه روانشناسی.#تکپارتیبالاخره بعد از روز های متوال بی خوا...

پارت ۶۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط