Red moon
Red moon
Pاخر
ماه قرمز
۱ ماه بعد
ات: جونگ کوککککککککککککککککککککککککککک
جونگ کوک: چتههه
ات: پاستیل میخام
جونگ کوک: ب من چه
ات:هقققققققققق
جونگ کوک : ودف
ات بیهوش شد
جونگ کوک ویو
داشت گریه میکرد ات اینجوری نبود که دیدم یکدفعه بیهوش شد وای شت
ات ویو ت بیمارستان
پرستار: تبریک میگم :)
ات: ها؟
پرستار : شما حامله اید
ات ویو
نگاهم رو به جونگ کوک انداختم ک خیلی ذوق داشت
ات: واقعااااااااا ( ذوققق)
جونگ کوک : ارههه
پرستار رفت
جونگ کوک : ات میخای ی حقیقت بهت بگم
ات: منم
جونگ کوک : خب ات من عاشقت شدم همون روز اول همه فهمیدن چون اخلاق من اصلا اینجوری بود:)
ات: جونگ کوک راستش منم عاشقتم:)
۵ ماه بعد
امروز روز تعیین جنسیت بچه بود من دوست دارم دختر باشه جونگ هم دختر دوست داره خوبی ک توی دنیا خوناشام ها هست اینه که اگه دختر به دنیا بیاد میشه ملکه و هیچ فرقی بین دختر و پسر نیست:)
جونگ کوک ویو
رفتیم دکتر و ات خوابید روی تخت
دکتر: تبریک میگم ی ملکه خوشگل تو راهه ک قراره در آینده دنیا خوناشام ها رو بهتر کنه
جونگ کوک و ات با هم : جیغعغعععع یسسس
ات ویو
ی جشن خیلی بزرگ گرفتم و چون دختر بود ی لباس صورتی خوشگل خریدم
مهمونی ساعت ۸ شب هست و الان ساعت ۵ هس
ات: گشنمههههه
جونگ کوک : کر شدم😐
جونگ کوک : چی میخای سفارش بدم ؟
ات: نودل .... دوبوکی.....توپک پنیری....جاجامیونگ
جونگ کوک : نترکی
ات: ت عم همرام بخور
جونگ کوک سفارش داد و با هم داشتن غذا میخوردن
ات: شت ساعت ۶ و نیمه
جونگ کوک : ودف
رفتن آماده شدن
ات لباسش رو پوشید ی آرایش کرد ( اسلاید بعد )
همه مهمون ها اومده بودن
ات : امروز اومدم تا جنسیت و اسم جانشین آینده رو بگم
مردم: هوووو
ات: ملکه جئون یونا ( داد)
جونگ کوک: خوشحالم از اینکه خدا بهمون یک خوناشام کوچولو هدیه داده
چند سال بعد
ات: دخترم یونا باید شکار انسان رو یاد بگیره :)
جونگ کوک: دخترم بهت یاد میدم بیا همرام
یونا: بالاخره ....
ات: دخترم نمیشد زود تر بهت یاد بدیم ممکنه بود برات بد باشه و صدمه ببینی
جونگ کوک : سن قانونی ۱۹ سالگیه برای شکار ولی من الان ۱۸ سالگی میخام بهت یاد بدم
یونا : بش
این خانواده ب خوبی خوشی زندگی کردن و توانستن ب آرزو خودشان برسن و قبل از مرگ جانشینی نوه هایشان را ببیند :)
حرف ات قبل از مرگ ب جونگ کوک : جونگ کوک دوستت دارم :) امیدوارم بعد از من خوشحال باشی
جونگ کوک : من بدون تو خوشحال نیستم باهات میام و این دیوار جدایی رو خراب میکنم اینگونه بود که جونگ کوک هم همراه عشقش رفت به دنیای مرده ها
و در آخر
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای اینکه خود را از دیگران دور کنی بلکه ببینی که برای دیدنت دیوار را خراب میکند :) ♡
(End )
Red moon
Pاخر
ماه قرمز
۱ ماه بعد
ات: جونگ کوککککککککککککککککککککککککککک
جونگ کوک: چتههه
ات: پاستیل میخام
جونگ کوک: ب من چه
ات:هقققققققققق
جونگ کوک : ودف
ات بیهوش شد
جونگ کوک ویو
داشت گریه میکرد ات اینجوری نبود که دیدم یکدفعه بیهوش شد وای شت
ات ویو ت بیمارستان
پرستار: تبریک میگم :)
ات: ها؟
پرستار : شما حامله اید
ات ویو
نگاهم رو به جونگ کوک انداختم ک خیلی ذوق داشت
ات: واقعااااااااا ( ذوققق)
جونگ کوک : ارههه
پرستار رفت
جونگ کوک : ات میخای ی حقیقت بهت بگم
ات: منم
جونگ کوک : خب ات من عاشقت شدم همون روز اول همه فهمیدن چون اخلاق من اصلا اینجوری بود:)
ات: جونگ کوک راستش منم عاشقتم:)
۵ ماه بعد
امروز روز تعیین جنسیت بچه بود من دوست دارم دختر باشه جونگ هم دختر دوست داره خوبی ک توی دنیا خوناشام ها هست اینه که اگه دختر به دنیا بیاد میشه ملکه و هیچ فرقی بین دختر و پسر نیست:)
جونگ کوک ویو
رفتیم دکتر و ات خوابید روی تخت
دکتر: تبریک میگم ی ملکه خوشگل تو راهه ک قراره در آینده دنیا خوناشام ها رو بهتر کنه
جونگ کوک و ات با هم : جیغعغعععع یسسس
ات ویو
ی جشن خیلی بزرگ گرفتم و چون دختر بود ی لباس صورتی خوشگل خریدم
مهمونی ساعت ۸ شب هست و الان ساعت ۵ هس
ات: گشنمههههه
جونگ کوک : کر شدم😐
جونگ کوک : چی میخای سفارش بدم ؟
ات: نودل .... دوبوکی.....توپک پنیری....جاجامیونگ
جونگ کوک : نترکی
ات: ت عم همرام بخور
جونگ کوک سفارش داد و با هم داشتن غذا میخوردن
ات: شت ساعت ۶ و نیمه
جونگ کوک : ودف
رفتن آماده شدن
ات لباسش رو پوشید ی آرایش کرد ( اسلاید بعد )
همه مهمون ها اومده بودن
ات : امروز اومدم تا جنسیت و اسم جانشین آینده رو بگم
مردم: هوووو
ات: ملکه جئون یونا ( داد)
جونگ کوک: خوشحالم از اینکه خدا بهمون یک خوناشام کوچولو هدیه داده
چند سال بعد
ات: دخترم یونا باید شکار انسان رو یاد بگیره :)
جونگ کوک: دخترم بهت یاد میدم بیا همرام
یونا: بالاخره ....
ات: دخترم نمیشد زود تر بهت یاد بدیم ممکنه بود برات بد باشه و صدمه ببینی
جونگ کوک : سن قانونی ۱۹ سالگیه برای شکار ولی من الان ۱۸ سالگی میخام بهت یاد بدم
یونا : بش
این خانواده ب خوبی خوشی زندگی کردن و توانستن ب آرزو خودشان برسن و قبل از مرگ جانشینی نوه هایشان را ببیند :)
حرف ات قبل از مرگ ب جونگ کوک : جونگ کوک دوستت دارم :) امیدوارم بعد از من خوشحال باشی
جونگ کوک : من بدون تو خوشحال نیستم باهات میام و این دیوار جدایی رو خراب میکنم اینگونه بود که جونگ کوک هم همراه عشقش رفت به دنیای مرده ها
و در آخر
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای اینکه خود را از دیگران دور کنی بلکه ببینی که برای دیدنت دیوار را خراب میکند :) ♡
(End )
Red moon
۲۷.۸k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.