گل زخمی پارت ۴
گل زخمی پارت ۴
سریع ازش جدا شدم +ممنون سریع از مغازه بیرون رفتم بعد از خرید همه چی به خونه خودم رفتم
پرش به شب عروسی)
باورم نمیشد دارم با کسی که دوسش ندارم ازدواج میکنم واقعا حس خوبی نداشتم به بعد این ازدواج سختی هایه زیادی پشت سرمه با کلافگی جلو آیینه نشستم داشتن موهامو درست میکردن +ای بابا کی تموم میشه
....صبور باشید خانوم +ایششش بلاخره تموم شد تویه تالا وایساده بودم نصفی اینور نصفی اونور پدرم دسته منو گرفت و تا سمت جونگ کوک راهنمایی کرد معذب بودم رسیدم بهش دست منو گرفت کشید بالا رو به رو هم وایسادیم تورم جلو صورتم بود روبه روش وایسادم دستمو گرفته بود عاقد شروع کرد به خوندن ختبه هم کوک هم من با زور گفتیم بله عاقد:و من شمارا زن و شوهر اعلام میکنم میتونید همو ببوسید وای نه بوس با چشم اشاره کردم تورمو زد بالا به چهرم نگاهی کرد زل زده بود بهم بعد به خودش اومد همه دست میزدن تا اینکه چیز نرم و سردی نشست رو لبام لباشو تکون میداد گردنمو فشار داد که همراهی کردم جدا شدیم
پرش به بعد عروسی)
کفشامو در آورده بودم میرفتیم سمت عمارت خودمون وقتی به خونه رسیدیم همونجوری پا برهنه راه میرفتم -کمک نمیخوای؟ +نه -پات زخم میشه +نمیشه یهو رو هوا معلق شدم دست و پا میزدم +بزارم پایین(جیغ) بردم تو اتاق پرتم کرد رو تخت روم خیمه زد دستامو کنار سرم قفل کرد +چیکار میکنی -خیلی دوست دارم به فاکت بدم و مال خودم کنمت اون بدن مارشمالویتو ببینم +نه نکن خواهش میکنم شروع کرد به مکیدن لبام گریه میکردم با گازی که از لبم گرفت همراهی کردم کرواتشو در آورد انداخت اونور نشست روم مطمئن بودم خفه میشدم لباسشم در آورد لباسمو کامل در آورد و مارک میزاشت رو رون پام گردنم ترقوه هام به سینه هاش چنگ مینداختم که ......
بسه دیگه برید خونتون زشته 🗿
سریع ازش جدا شدم +ممنون سریع از مغازه بیرون رفتم بعد از خرید همه چی به خونه خودم رفتم
پرش به شب عروسی)
باورم نمیشد دارم با کسی که دوسش ندارم ازدواج میکنم واقعا حس خوبی نداشتم به بعد این ازدواج سختی هایه زیادی پشت سرمه با کلافگی جلو آیینه نشستم داشتن موهامو درست میکردن +ای بابا کی تموم میشه
....صبور باشید خانوم +ایششش بلاخره تموم شد تویه تالا وایساده بودم نصفی اینور نصفی اونور پدرم دسته منو گرفت و تا سمت جونگ کوک راهنمایی کرد معذب بودم رسیدم بهش دست منو گرفت کشید بالا رو به رو هم وایسادیم تورم جلو صورتم بود روبه روش وایسادم دستمو گرفته بود عاقد شروع کرد به خوندن ختبه هم کوک هم من با زور گفتیم بله عاقد:و من شمارا زن و شوهر اعلام میکنم میتونید همو ببوسید وای نه بوس با چشم اشاره کردم تورمو زد بالا به چهرم نگاهی کرد زل زده بود بهم بعد به خودش اومد همه دست میزدن تا اینکه چیز نرم و سردی نشست رو لبام لباشو تکون میداد گردنمو فشار داد که همراهی کردم جدا شدیم
پرش به بعد عروسی)
کفشامو در آورده بودم میرفتیم سمت عمارت خودمون وقتی به خونه رسیدیم همونجوری پا برهنه راه میرفتم -کمک نمیخوای؟ +نه -پات زخم میشه +نمیشه یهو رو هوا معلق شدم دست و پا میزدم +بزارم پایین(جیغ) بردم تو اتاق پرتم کرد رو تخت روم خیمه زد دستامو کنار سرم قفل کرد +چیکار میکنی -خیلی دوست دارم به فاکت بدم و مال خودم کنمت اون بدن مارشمالویتو ببینم +نه نکن خواهش میکنم شروع کرد به مکیدن لبام گریه میکردم با گازی که از لبم گرفت همراهی کردم کرواتشو در آورد انداخت اونور نشست روم مطمئن بودم خفه میشدم لباسشم در آورد لباسمو کامل در آورد و مارک میزاشت رو رون پام گردنم ترقوه هام به سینه هاش چنگ مینداختم که ......
بسه دیگه برید خونتون زشته 🗿
۱۳.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.