گل زخمی پارت ۲
گل زخمی پارت ۲
یه پاش رو رو اون یکی پاش انداخت و شروع کرد به قهوه خوردن پدرم و آقای جئون از حرف زدن باهم دست کشیدن خدمتکار صدامون کرد برا شام اصلا اشتها نداشتم اصلا که جناب جئون سکوت رو شکست •:عروسم چرا با غذات بازی میکنه در حال آب خوردن بودم که با این حرف جئون سرفه ای کردم +:عروس؟ •:بله تو قراره با پسر من ازدواج کنی انگار یه سطل پر از آب رو ریختن رو سرم بعد از اینکه شاممون تموم شد تو خودم بودم من این پسر رو نمیشناسم بعد زنش شم •:بهتر شما دو نفر برید باهم صحبت کنید همو بشناسید /راست میگه دخترم پسرشونو تا اتاقت همراهی کن نمیخواستم برم ولی نگاه پدرم منو خیلی ترسوند و مجبور شدم ببرمش +چشم پدر باهم پاشدیم صدایه قدماشو پشت سرم میشنیدم سمت اتاقم رفتم +بفرمایید -خیلی ممنون با جدیت وارد اتاق شد و منم رفتم تو در اتاق رو بستم -اتاق قشنگی داری +خیلی ممنون میخوای بشینید؟ -چرا انقدر رسمی راحت باش +پس نمیشینی -نه راحتم همون موقع نزدیکم شد دستاشو تویه جیبش برد +خوب من اسمتو نمیدونم -من جونگ کوکم +منم ا.تم -راحت باش بهم بگو ددی از شدت این پررویی تعجب کردم +بله؟ فکر نکن ازت خوشم میادا رنگ نگاهش تغییر کرد و پوزخندی جا نگاه سردشو گرفت نزدیکم شد هر قدم که عقب میرفتم بیشتر نزدیکم میشد که خوردم به دیوار بین دستاش زندانی شد خواستم حولش بدم ولی زورش زیاد بود چنگی به پهلوم زد که دردم گرفت دم گوشم با صدای بمش گفت -خانوم کوچولو بهتره زیاده روی نکنی تو حرف زدنت فکر نکن از دختره یه قمار باز بازنده خوشم میاد +برو عقب عوضی لیسی به گردنم زد که صدایه پدر کوک اومد که باید برن فرشته نجاتم حولش دادم و گردنمو پاک کردم لباسشو درست کرد و از اتاق بیرون رفت
یه پاش رو رو اون یکی پاش انداخت و شروع کرد به قهوه خوردن پدرم و آقای جئون از حرف زدن باهم دست کشیدن خدمتکار صدامون کرد برا شام اصلا اشتها نداشتم اصلا که جناب جئون سکوت رو شکست •:عروسم چرا با غذات بازی میکنه در حال آب خوردن بودم که با این حرف جئون سرفه ای کردم +:عروس؟ •:بله تو قراره با پسر من ازدواج کنی انگار یه سطل پر از آب رو ریختن رو سرم بعد از اینکه شاممون تموم شد تو خودم بودم من این پسر رو نمیشناسم بعد زنش شم •:بهتر شما دو نفر برید باهم صحبت کنید همو بشناسید /راست میگه دخترم پسرشونو تا اتاقت همراهی کن نمیخواستم برم ولی نگاه پدرم منو خیلی ترسوند و مجبور شدم ببرمش +چشم پدر باهم پاشدیم صدایه قدماشو پشت سرم میشنیدم سمت اتاقم رفتم +بفرمایید -خیلی ممنون با جدیت وارد اتاق شد و منم رفتم تو در اتاق رو بستم -اتاق قشنگی داری +خیلی ممنون میخوای بشینید؟ -چرا انقدر رسمی راحت باش +پس نمیشینی -نه راحتم همون موقع نزدیکم شد دستاشو تویه جیبش برد +خوب من اسمتو نمیدونم -من جونگ کوکم +منم ا.تم -راحت باش بهم بگو ددی از شدت این پررویی تعجب کردم +بله؟ فکر نکن ازت خوشم میادا رنگ نگاهش تغییر کرد و پوزخندی جا نگاه سردشو گرفت نزدیکم شد هر قدم که عقب میرفتم بیشتر نزدیکم میشد که خوردم به دیوار بین دستاش زندانی شد خواستم حولش بدم ولی زورش زیاد بود چنگی به پهلوم زد که دردم گرفت دم گوشم با صدای بمش گفت -خانوم کوچولو بهتره زیاده روی نکنی تو حرف زدنت فکر نکن از دختره یه قمار باز بازنده خوشم میاد +برو عقب عوضی لیسی به گردنم زد که صدایه پدر کوک اومد که باید برن فرشته نجاتم حولش دادم و گردنمو پاک کردم لباسشو درست کرد و از اتاق بیرون رفت
۱۴.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.