بسم الله الذی لا اله الا هو
****((بسم الله الذی لا اله الا هو))****
صدای تپش قلبم را میشنوی؟؟؟
این بار برای تو میتپد..
قصه ی دلتنگی عاشق گویا تمامی ندارد..
یادم می آید اولین نگاهم را که به سویت دوخته شد...
انگار که تمام دنیا از یادم رفت..
من بودم و تو..
من بودم و دریای ادب...
من بودم و حضرت عدم...
یک میرزا ی ندار و فقیر،یک علمدار رشید..
من بودم و تو...
ادب کردم...
نوشخندت، جان متلاطمم را آرام کرد...
رقص زیبای پرچم، همه ی هستی من شد و دیگر غلام تو شدم..
لحظه لحظه ی آن زمان،یادم هست!!
جواب سلامت،آتش جان خسته ام را خاموش کرد،مست از عطر بوی سیب شدم و...
آه...
چه خوش محفلی بود محفل قرائت قرآن با رفقا در حضورت..
آن وقت بود یقین کردم بهشت آنجاست!!
***مرغ دل جلد حرم گشت و همانجا بنشست***
با صدای اذان حرمت مأنوس گشته و مدهوش شدم..
عجب شبایی بود....
وقت وداع بود که مادح میگفت: هذا فراق بینی و بینک...
آغاز انتظار بود و دلم آنجا ماند..
حال...
سر مست از خاطرات،با چشمانی خمار و خیس، عکس رویایی صحنت را نظر میکنم...
ولله سخت است دوری!!!!!
حکایت جنون:
باز آواره گشتم و نا امید از همه عالم، دل به تو بستم
همچو مجنون در ظلمات شب،خیابان ها را در پی تو میگردم..
وتو چه زیبا ناز میکنی و من هم میخرم ناز تورا...
با حسرت، شوق راهیان کویت را مینگرم و میگریم
با گلاب ناب اشک هایم،قاب عکس حرمت را میشویم و با اندک تربتی که در کام میریزم،باز مست میشوم..
در خیالم تا روی گنبدت پر میکشم..
چه میشود کرد....
با همین خیال هاست که زنده ام دیگر...
****((میرزای بی تعلق))****
صدای تپش قلبم را میشنوی؟؟؟
این بار برای تو میتپد..
قصه ی دلتنگی عاشق گویا تمامی ندارد..
یادم می آید اولین نگاهم را که به سویت دوخته شد...
انگار که تمام دنیا از یادم رفت..
من بودم و تو..
من بودم و دریای ادب...
من بودم و حضرت عدم...
یک میرزا ی ندار و فقیر،یک علمدار رشید..
من بودم و تو...
ادب کردم...
نوشخندت، جان متلاطمم را آرام کرد...
رقص زیبای پرچم، همه ی هستی من شد و دیگر غلام تو شدم..
لحظه لحظه ی آن زمان،یادم هست!!
جواب سلامت،آتش جان خسته ام را خاموش کرد،مست از عطر بوی سیب شدم و...
آه...
چه خوش محفلی بود محفل قرائت قرآن با رفقا در حضورت..
آن وقت بود یقین کردم بهشت آنجاست!!
***مرغ دل جلد حرم گشت و همانجا بنشست***
با صدای اذان حرمت مأنوس گشته و مدهوش شدم..
عجب شبایی بود....
وقت وداع بود که مادح میگفت: هذا فراق بینی و بینک...
آغاز انتظار بود و دلم آنجا ماند..
حال...
سر مست از خاطرات،با چشمانی خمار و خیس، عکس رویایی صحنت را نظر میکنم...
ولله سخت است دوری!!!!!
حکایت جنون:
باز آواره گشتم و نا امید از همه عالم، دل به تو بستم
همچو مجنون در ظلمات شب،خیابان ها را در پی تو میگردم..
وتو چه زیبا ناز میکنی و من هم میخرم ناز تورا...
با حسرت، شوق راهیان کویت را مینگرم و میگریم
با گلاب ناب اشک هایم،قاب عکس حرمت را میشویم و با اندک تربتی که در کام میریزم،باز مست میشوم..
در خیالم تا روی گنبدت پر میکشم..
چه میشود کرد....
با همین خیال هاست که زنده ام دیگر...
****((میرزای بی تعلق))****
- ۵.۰k
- ۱۰ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط