آکرازیا
" آکرازیا "
"پارت 5"
همین الانشم در فاصله چند سانتی آلفا ایستاده بود و داشت
دکمه هاش رو دونه به دونه میبست. با رسیدن به دکمه ی یکی
مونده به آخر و بستنش دستش رو بالا برد و از روی استخوان
ترقوه تا وی لاینش کشید تا کاملا لباسش رو مرتب بکنه.
جونگکوک تمام این مدت از همون فاصله به پسر کوتاه تر نگاه
میکرد و اجزای صورتش رو با دقت زیر نظر گرفته بود. تهیونگ به
این رفتارش عادت کرده بود چون هر روز مجبور بود دکمه های
لباسش رو ببنده و این کاملا عادی بود که در اون فاصله نزدیک
هیج ریکشن عجیبی نشون نده.
بتا عقب رفت و به جونگکوک اجازه داد پایین پیراهنش رو داخل
شلوارش ببره و خودش هم کراوات سرمه ای رنگی رو که از قبل آماده کرده بود از روی تخت برداشت. کمی بعد اون دوباره به
پوزیشن قبلی برگشته بود و داشت کراوات رو دور یقه ی
جونگکوک میبست.
- کِی وقت کردی برای مراسم آماده بشی؟ ما که قبلش با هم
پیش پدر رفته بودیم.
جونککوک پرسید و تهیونگ که مشغول بستن کراوات بود سرش
رو بالا برد و به جونگکوک نگاهی انداخت.
- از قبل همه چیز آماده بود. فقط حموم رفتم و لباس پوشیدم.
زمزمه کرد و جونگکوک اوهومی گفت، دوباره نگاهش رو روی
اجزای صورت اون چرخوند.
اون لب ظریف و زیبایی داشت و صورتش برای یک بتای معمولی
خیلی فوق العاده بود. اونقدر فوق العاده که جونگکوک هم بعضی
اوقات به خودش اعتراف میکرد زیبایی های اون پسر برای اینکه
پیش خودش حروم بشن زیادیه، برای همین حداقل صورت اون
رو هر روز دید میزد که خیلی هم حروم نشه.
تهیونگ گره ی آخر رو زد و یقه ی جونگکوک رو مرتب کرد و
عقب رفت.
-کت رو الان نپوشین، موهاتون رو خشک کنم بعدش.
اون زمزمه کرد و جونگکوک به سمت صندلی جلوی آینه ش رفت
و روش نشست. کشوی مقابلش رو بیرون کشید و به ساعت هاش
نگاهی انداخت.
- سورمه ای رو بردارین.
تهیونگ سشوار رو روشن کرد ولی قبلش به جونگکوک که داشت
سردرگم به ساعت های شبیه به هم نگاه میکرد کمک کرد.
جونگکوک سرش رو بالا برد و به تهیونگ نگاهی انداخت و باعث
شد پسر کوچیکتر مکث کنه و متقابلا نگاه کنه.
- ولی سیاه-
- سرمه ای.
تهیونگ قاطع گفت و جونگکوک با اخم آهی کشید و ساعت
سرمه ای رو بیرون کشید و دور مچش بست. تهیونگ لبخندی زد.
اون عاشق وقتایی بود که میتونست برای آلفا رئیس بازی دربیاره
و اون رو تسلیم خودش بکنه.
سشوار رو روشن کرد و دستش رو لای موهای نرم جونگکوک برد
و به همشون ریخت. به جلو خم شد و شونه رو برداشت تا مرتبش
کنه.
- ساعت چنده؟
تهیونگ با خودش زمزمه کرد و نگاهی به ساعت گوشه ی اتاق
انداخت.
- شونزده دقیقه ی دیگه وقت داریم کیم.
جونگکوک رو به تهیونگ داد زد چون به خاطر صدای سشوار
امکان نداشت اون بتونه بشنوه.
:)
"پارت 5"
همین الانشم در فاصله چند سانتی آلفا ایستاده بود و داشت
دکمه هاش رو دونه به دونه میبست. با رسیدن به دکمه ی یکی
مونده به آخر و بستنش دستش رو بالا برد و از روی استخوان
ترقوه تا وی لاینش کشید تا کاملا لباسش رو مرتب بکنه.
جونگکوک تمام این مدت از همون فاصله به پسر کوتاه تر نگاه
میکرد و اجزای صورتش رو با دقت زیر نظر گرفته بود. تهیونگ به
این رفتارش عادت کرده بود چون هر روز مجبور بود دکمه های
لباسش رو ببنده و این کاملا عادی بود که در اون فاصله نزدیک
هیج ریکشن عجیبی نشون نده.
بتا عقب رفت و به جونگکوک اجازه داد پایین پیراهنش رو داخل
شلوارش ببره و خودش هم کراوات سرمه ای رنگی رو که از قبل آماده کرده بود از روی تخت برداشت. کمی بعد اون دوباره به
پوزیشن قبلی برگشته بود و داشت کراوات رو دور یقه ی
جونگکوک میبست.
- کِی وقت کردی برای مراسم آماده بشی؟ ما که قبلش با هم
پیش پدر رفته بودیم.
جونککوک پرسید و تهیونگ که مشغول بستن کراوات بود سرش
رو بالا برد و به جونگکوک نگاهی انداخت.
- از قبل همه چیز آماده بود. فقط حموم رفتم و لباس پوشیدم.
زمزمه کرد و جونگکوک اوهومی گفت، دوباره نگاهش رو روی
اجزای صورت اون چرخوند.
اون لب ظریف و زیبایی داشت و صورتش برای یک بتای معمولی
خیلی فوق العاده بود. اونقدر فوق العاده که جونگکوک هم بعضی
اوقات به خودش اعتراف میکرد زیبایی های اون پسر برای اینکه
پیش خودش حروم بشن زیادیه، برای همین حداقل صورت اون
رو هر روز دید میزد که خیلی هم حروم نشه.
تهیونگ گره ی آخر رو زد و یقه ی جونگکوک رو مرتب کرد و
عقب رفت.
-کت رو الان نپوشین، موهاتون رو خشک کنم بعدش.
اون زمزمه کرد و جونگکوک به سمت صندلی جلوی آینه ش رفت
و روش نشست. کشوی مقابلش رو بیرون کشید و به ساعت هاش
نگاهی انداخت.
- سورمه ای رو بردارین.
تهیونگ سشوار رو روشن کرد ولی قبلش به جونگکوک که داشت
سردرگم به ساعت های شبیه به هم نگاه میکرد کمک کرد.
جونگکوک سرش رو بالا برد و به تهیونگ نگاهی انداخت و باعث
شد پسر کوچیکتر مکث کنه و متقابلا نگاه کنه.
- ولی سیاه-
- سرمه ای.
تهیونگ قاطع گفت و جونگکوک با اخم آهی کشید و ساعت
سرمه ای رو بیرون کشید و دور مچش بست. تهیونگ لبخندی زد.
اون عاشق وقتایی بود که میتونست برای آلفا رئیس بازی دربیاره
و اون رو تسلیم خودش بکنه.
سشوار رو روشن کرد و دستش رو لای موهای نرم جونگکوک برد
و به همشون ریخت. به جلو خم شد و شونه رو برداشت تا مرتبش
کنه.
- ساعت چنده؟
تهیونگ با خودش زمزمه کرد و نگاهی به ساعت گوشه ی اتاق
انداخت.
- شونزده دقیقه ی دیگه وقت داریم کیم.
جونگکوک رو به تهیونگ داد زد چون به خاطر صدای سشوار
امکان نداشت اون بتونه بشنوه.
:)
- ۲.۷k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط