آتشی در وجود من افتاد

.
آتشی در وجود من افتاد
در تنم چار شنبه سوری شد
اشک در چشمهای من پیچید
چشمهای تو هم بلوری شد

هی تَتَق تَق صدای نارنجک
در دلم هی ترقه می ترکید
جنگ من با خودم درون خودم
ذهن من پر شد از شک و تردید

با نبودت عذاب می دیدم
با وجودم عذاب می دیدی
وقت قاشق زنیّ و دقّ الباب
مشت محکم به عشق کوبیدی

در شبِ آخرین سه شنبه ی من
سرخیِ صورت مرا راندی
تو پریدی از آتشم امّا
توی ذهن دقایقم ماندی...
.
پ.ن ؛ جشـن آخـرین چهارشـنبه سال برا تمـوم دوستای نازنیـنم مبارک باشـه و سالی توام با آرامش و کامیـابی برا تک تکتـون آرزومنـدم❤
دیدگاه ها (۳)

telegram.me/x_shaeraneh_xعرض ادب دوستان ارجمند ، کانال شاعرا...

گرچه قدمی فاصله با یار ندارمخاموشم از این..جرأتِ بسْیار ندار...

خورشید به دریا زد و برخاست بخارم تا ابر شوم بر سر چتر تو ببا...

بزن پلکی به هم گاهی ببین من زنده ام یا نه؟شکستی قاب چشمم را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط