خورشید به دریا زد و برخاست بخارم
خورشید به دریا زد و برخاست بخارم
تا ابر شوم بر سر چتر تو ببارم
ته دست نشستی ، پی آزار که هستی ..؟
ای «آس دل» گمشده بر میز قمارم ..!
رفتی که نیایی و ... نیامد خبر از تو
یک روز می آید که می آیی به مزارم
تا چشم رفیقان به نگاه تو نیفتد
بر شیشه ی تصویر تو خوابیده غبارم
ای شاخه گل روز ملاقات ندیدی
بعد از تو چه آمد سر پاییز و بهارم
صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..
.
.
.
صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..
تا ابر شوم بر سر چتر تو ببارم
ته دست نشستی ، پی آزار که هستی ..؟
ای «آس دل» گمشده بر میز قمارم ..!
رفتی که نیایی و ... نیامد خبر از تو
یک روز می آید که می آیی به مزارم
تا چشم رفیقان به نگاه تو نیفتد
بر شیشه ی تصویر تو خوابیده غبارم
ای شاخه گل روز ملاقات ندیدی
بعد از تو چه آمد سر پاییز و بهارم
صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..
.
.
.
صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..
۱.۱k
۰۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.