دخترکی با سنگ بدنه ماشین پدرش را خراش می داد پدرش از رو

دخترکی با سنگ، بدنه ماشین پدرش را خراش می داد. پدرش از روی خشم چند ضربۀ محکم به دستش زد، غافل از اینکه آچار در دستش است. در بیمارستان دخترک انگشتانش را از دست داد. دختر ‌‌از پدرش پرسید: پدر، انگشتانم کی رشد می کنند؟ پدر از ناراحتی حرفی نمی زد. نشست و به خراشهای روی ماشین نگاه کرد. دختر نوشته بود: «دوستت دارم بابا». عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارد. مشکل امروز جهان این است که مردم استفاده میشوند و وسایل دوست داشته میشوند.😔 😔 😔 😔
💐 💐 💐 💐
آرزویم ایڹ ‌است
ڪہ دلت خوش باشد
نرود لحظہ‌اے از
صورت ماهت لبخند
نشود غصّہ ڪمی نزدیڪت
لحظہ‌هایت همہ زیبا و قشنڪَ
ازخدا می‌خواهم
ڪہ تو را سالم وخوشبخت بدارد

عصر خوبی براتون آرزومندم....🌹
دیدگاه ها (۱)

🍁 🍂 🍁 چشم هایت رابه دل اینگونه زیبامیکشمطرح لبخند تو را محجو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط