DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 31
از اتاق بیرون رفت و منو با چشم های خیس تنها گذاشت ، خواستم از اتاق بیرون برم که نگاهم به خرسی که توی شهربازی گرفتیم افتاد و یه فکر خفن به سرم زد .
از اتاق بیرون رفتم لباس هام رو عوض کردم خرس و کیف مارنی رو برداشتم و به طبقه ی پایین رفتم انگار کسی انتظار نداشت من برای شام بیایم چون میخواستن شروع به غذا خوردن بکنن وقتی صدای پام رو شنیدن به سمتم برگشتن و منو نگاه کردن.
به سمت میا رفتم و لپش رو بوس کردم و بهش گفتم :
+ تولد مبارک ، معذرت میخوام نمیخواستم همچین اتفاقی بیفته ولی انگار بعضی ها خیلی دلشون میخواد به دیگران تهمت بزنن.
هیچ کس توقع نداشت درمورد مارنی اینجوری حرف بزنم ولی مارنی خودش بازی رو شروع کرد پس منم بازی رو ادامه میدم.
خرس رو به سمت میا گرفتم و گفتم :
+ اینم کادوی تولد منو تهیونگ اینو برات خریدم البته پول همراهمون نبود برای همین از پول هایی مارنی استفاده کردیم که حتما بهش بر میگردونیم.
کیف رو به سمت مارنی گرفتم و گفتم :
+ شب بیا اتاق من و پولت رو پس بگیر.
- نیازی نیست .
+ نیاز هست چون این کادو از طرف منو تهیونگه نیمیخوایم کس دیگه ای پولش رو بده.
بدون نگاه کردن به مارنی گفتم :
+ شا م چی داریم؟
& مرغ ترش و شیرین و...
+ جووووون
هممون مشغول خوردن شدیم که در زدن
جی هوپ: من میرم در رو باز کنم
در روز باز کرد و پی دی نیم تو قالب در ظاهر شد
؛ سلام بچه ها ظاهرا بد موقع مزاحم شدم اما زیاد وقتتون رو نمیگیرم
× بفرمایید
؛ ممنون فقط اومدم بگم که از فردا بخوابگاه هاتون از هم جدا میشه
سانهی:
با این حرف پی دی نیم نوشیدنی که رکیتا داشت میخورد و تو دهنش بود بیرون ریخت و پاشید تو صورت تهیونگ و بلند گفت: چییییییی؟؟؟
تهیونگ: ایییییییییییییییی نکبت
+ ببخشید
تهیونگ: گند زدی بهم...من میرم حمام
× به کجا منتقل میشیم؟
؛ میرید به خوابگاه نزدیک جنگل
÷ یکم زیادی دور نیست؟
؛ میدونم دوره اما جای عالییه
÷ ممنون که گفتید
؛ خواهش میکنم... خدانگهدار
بعد از اینکه در رو بست هممون تو سکوت بودیم که سکوت رو شکستم
× صبح میریم یا عصر!؟
_ صبح
× تو از کجا میدونی مارنی؟
_ روز اول تو رختکن بهم گفته بود
فلش بک:
( ؛ اممم خب تا اینجا که حل شد ولی باید بدونید که بعد به خوابگاه نزدیک جنگل منتقل میشید و...)
پایان فلش بک
× و تو هم بهمون نگفتی...چرا؟
_ چون خودش گفت که نگم
+ تو چر...
مارنی حرف رکیتا رو قطع کرد
_ سوال و جواب بسه دیگه شامتون که تموم شد وسایلاتون رو جمع کنید
و بعد از گفتن این حرف رفت توی اتاقش
+ چرا مارنی اینکارا رو میکنه!؟
÷ کاری نکرده!
+ اینهمه مخفی کاری و سردیو و اخلاقاش
÷ خودت که داری میگی اخلاقاش اینه مخفی کاری هم نکرده خود پی دی نیم بهش گفته نگو
+ باشه بابا
× ول کنید بابا بقیه شامتون رو بخورید
part 31
از اتاق بیرون رفت و منو با چشم های خیس تنها گذاشت ، خواستم از اتاق بیرون برم که نگاهم به خرسی که توی شهربازی گرفتیم افتاد و یه فکر خفن به سرم زد .
از اتاق بیرون رفتم لباس هام رو عوض کردم خرس و کیف مارنی رو برداشتم و به طبقه ی پایین رفتم انگار کسی انتظار نداشت من برای شام بیایم چون میخواستن شروع به غذا خوردن بکنن وقتی صدای پام رو شنیدن به سمتم برگشتن و منو نگاه کردن.
به سمت میا رفتم و لپش رو بوس کردم و بهش گفتم :
+ تولد مبارک ، معذرت میخوام نمیخواستم همچین اتفاقی بیفته ولی انگار بعضی ها خیلی دلشون میخواد به دیگران تهمت بزنن.
هیچ کس توقع نداشت درمورد مارنی اینجوری حرف بزنم ولی مارنی خودش بازی رو شروع کرد پس منم بازی رو ادامه میدم.
خرس رو به سمت میا گرفتم و گفتم :
+ اینم کادوی تولد منو تهیونگ اینو برات خریدم البته پول همراهمون نبود برای همین از پول هایی مارنی استفاده کردیم که حتما بهش بر میگردونیم.
کیف رو به سمت مارنی گرفتم و گفتم :
+ شب بیا اتاق من و پولت رو پس بگیر.
- نیازی نیست .
+ نیاز هست چون این کادو از طرف منو تهیونگه نیمیخوایم کس دیگه ای پولش رو بده.
بدون نگاه کردن به مارنی گفتم :
+ شا م چی داریم؟
& مرغ ترش و شیرین و...
+ جووووون
هممون مشغول خوردن شدیم که در زدن
جی هوپ: من میرم در رو باز کنم
در روز باز کرد و پی دی نیم تو قالب در ظاهر شد
؛ سلام بچه ها ظاهرا بد موقع مزاحم شدم اما زیاد وقتتون رو نمیگیرم
× بفرمایید
؛ ممنون فقط اومدم بگم که از فردا بخوابگاه هاتون از هم جدا میشه
سانهی:
با این حرف پی دی نیم نوشیدنی که رکیتا داشت میخورد و تو دهنش بود بیرون ریخت و پاشید تو صورت تهیونگ و بلند گفت: چییییییی؟؟؟
تهیونگ: ایییییییییییییییی نکبت
+ ببخشید
تهیونگ: گند زدی بهم...من میرم حمام
× به کجا منتقل میشیم؟
؛ میرید به خوابگاه نزدیک جنگل
÷ یکم زیادی دور نیست؟
؛ میدونم دوره اما جای عالییه
÷ ممنون که گفتید
؛ خواهش میکنم... خدانگهدار
بعد از اینکه در رو بست هممون تو سکوت بودیم که سکوت رو شکستم
× صبح میریم یا عصر!؟
_ صبح
× تو از کجا میدونی مارنی؟
_ روز اول تو رختکن بهم گفته بود
فلش بک:
( ؛ اممم خب تا اینجا که حل شد ولی باید بدونید که بعد به خوابگاه نزدیک جنگل منتقل میشید و...)
پایان فلش بک
× و تو هم بهمون نگفتی...چرا؟
_ چون خودش گفت که نگم
+ تو چر...
مارنی حرف رکیتا رو قطع کرد
_ سوال و جواب بسه دیگه شامتون که تموم شد وسایلاتون رو جمع کنید
و بعد از گفتن این حرف رفت توی اتاقش
+ چرا مارنی اینکارا رو میکنه!؟
÷ کاری نکرده!
+ اینهمه مخفی کاری و سردیو و اخلاقاش
÷ خودت که داری میگی اخلاقاش اینه مخفی کاری هم نکرده خود پی دی نیم بهش گفته نگو
+ باشه بابا
× ول کنید بابا بقیه شامتون رو بخورید
۱۳.۶k
۲۹ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.