پارت
پارت 3
رفتیم بیرون که....
هانا گفت
هانا: ا/ت من خالم زنگ زده گفته بیا حالم بده تو میتونی خودت بری خونه ببخشید
ا/ت: نه بابا اشکال نداره خودم میرم
هانا:بازم ببخشید بای
ا/ت: باییی
ویو جونگکوک
دیدم دوستش ازش خداحافظی کرد و رفت الان فرصت خوبی هست
ویو ا/ت
داشتم همینجوری میرفتم که احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه برای همین تند تر راه افتادم که یهو یه دستمالی اومد جلوی دهنم همین که میخواست بزاره روی دهنم دستش رو گرفتم پیچوندم و انداختمش زمین و بله من رزمی هم بلدم و سریع دویدم که به خونه برسم که نزدیک بودم به خونه که یه چیز صفتی به سرم خورد و سیاهی...
ویو جونگکوک
من داشتم از دور نگاهشون میکردم و یکی از افرادم میخواست دستمال بزاره دهنش که یهو دستش رو گرفت و کوبوندش زمین خیلی تعجب کردم یعنی اصلا بهش نمیخورد و بعدش فرار کرد یکی دیگه از افرادم گفتم بره دنبالش و بیهوشش کنن و رفتم عمارت و به اونا گفتم بیارنش زیر زمین و رفتم دوشی گرفتم و گرفتم خوابیدم و صبح شد عالارمم زنگ خورد بلند شدم لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین که صبحونه بخورم که .....
شرط
لایک 5 تا
فالو 2 تا
رفتیم بیرون که....
هانا گفت
هانا: ا/ت من خالم زنگ زده گفته بیا حالم بده تو میتونی خودت بری خونه ببخشید
ا/ت: نه بابا اشکال نداره خودم میرم
هانا:بازم ببخشید بای
ا/ت: باییی
ویو جونگکوک
دیدم دوستش ازش خداحافظی کرد و رفت الان فرصت خوبی هست
ویو ا/ت
داشتم همینجوری میرفتم که احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه برای همین تند تر راه افتادم که یهو یه دستمالی اومد جلوی دهنم همین که میخواست بزاره روی دهنم دستش رو گرفتم پیچوندم و انداختمش زمین و بله من رزمی هم بلدم و سریع دویدم که به خونه برسم که نزدیک بودم به خونه که یه چیز صفتی به سرم خورد و سیاهی...
ویو جونگکوک
من داشتم از دور نگاهشون میکردم و یکی از افرادم میخواست دستمال بزاره دهنش که یهو دستش رو گرفت و کوبوندش زمین خیلی تعجب کردم یعنی اصلا بهش نمیخورد و بعدش فرار کرد یکی دیگه از افرادم گفتم بره دنبالش و بیهوشش کنن و رفتم عمارت و به اونا گفتم بیارنش زیر زمین و رفتم دوشی گرفتم و گرفتم خوابیدم و صبح شد عالارمم زنگ خورد بلند شدم لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین که صبحونه بخورم که .....
شرط
لایک 5 تا
فالو 2 تا
- ۱۶.۳k
- ۰۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط